در مسیر زندگی

فرق نمی کنه که گودال آب کوچکی باشی یا دریا٫ زلال که باشی آسمان در تو پیداست.

در مسیر زندگی

فرق نمی کنه که گودال آب کوچکی باشی یا دریا٫ زلال که باشی آسمان در تو پیداست.

تکه ای از قلب من مال تو


روزی مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می کرد که زیبا ترین قلب را دارد . جمعیت زیادی جمع شدندوبه قلب او نگریستند. قلب او کاملاً سالم بود و هیچ خدشه‌ای بر آن وارد نشده بود مرد جوان با کمال افتخار با صدایی بلند به تعریف ازقلب خود پرداخت .و همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تاکنون دیده‌اند.

ناگهان پیر مردی جلوی جمعیت آمد و گفت که قلب تو به زیبایی قلب من نیست .

مرد جوان و دیگران با تعجب به قلب پیر مرد نگاه کردند قلب او با قدرت تمام می ‌تپید اما پر از زخم بود.

قسمت‌هایی از قلب او برداشته شده و تکه‌هایی جایگزین آن شده بود و آنها به راستی جاهای خالی را به خوبی پر نکرده بودند برای همین گوشه‌هایی دندانه دندانه درآن دیده می‌شد.

در بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجود داشت که هیچ تکه‌ای آن را پرنکرده بود، مردم که به قلب پیر مرد خیره شده بودند با خود می‌گفتند که چطور او ادعا می‌کند که زیباترین قلب را دارد؟

مرد جوان به پیر مرد اشاره کرد و گفت تو حتماً شوخی می‌کنی؛ قلب خود را با قلب من مقایسه کن ؛ قلب تو فقط مشتی رخم و بریدگی و خراش است .

پیر مرد گفت : درست است ، قلب تو سالم به نظر می‌رسد اما من هرگز قلب خود را با قلب تو عوض نمی‌کنم. هر زخمی نشانگر انسانی است که من عشقم را به او داده‌ام، من بخشی از قلبم را جدا کرده‌ام و به او بخشیده‌ام.

گاهی او هم بخشی از قلب خود را به من داده است که به جای آن تکه‌ی بخشیده شده قرار داده‌ام؛ اما چون این دو عین هم نبوده‌اند گوشه‌هایی دندانه، دندانه در قلبم وجود دارد که برایم عزیزند؛ چرا که یاد‌آور عشق میان دو انسان هستند.

بعضی وقتها بخشی از قلبم را به کسانی بخشیده‌ام اما آنها چیزی از قلبشان را به من نداده‌اند، اینها همین شیارهای عمیق هستند ، گرچه دردآور هستند اما یاد‌آور عشقی هستند که داشته‌ام، امیدوارم که آنها هم روزی بازگردند و این شیارهای عمیق را با قطعه‌ای که من در انتظارش بوده‌ام پرکنند.

پس حالا می‌بینی که زیبایی واقعی چیست ؟

مرد جوان بی هیچ سخنی ایستاد، در حالی که اشک از گونه‌هایش سرازیر می‌شد به سمت پیر مرد رفت از قلب جوان و سالم خود قطعه‌ای بیرون آورد و با دستهای لرزان به پیر مرد تقدیم کرد پیر مرد آن را گرفت و در گوشه‌ای از قلبش جای داد و بخشی از قلب پیر و زخمی خود را به جای قلب مرد جوان گذاشت .

مرد جوان به قلبش نگاه کرد؛ دیگر سالم نبود،اما از همیشه زیباتر بود زیرا که عشق از قلب پیر مرد به قلب او نفوذ کرده بود .

عماد نوشت:

عماد(صبح):مامان بابا کجاست؟

من :سرکار.

عماد(ظهر موقع نهار):مامان بابا کجاست؟

من :سرکار.

عماد (شب قبل از خواب):مامان بابا کجاست؟

من :سرکار.

عماد :بابا اونجا چیکار می کنه؟

من:خوب داره  مریض ها را معاینه می کنه و دارو براشون می نویسه تا بخورن و خوب بشن.

عماد :پس مگه چقدر مریض هست که تمام نمی شن  ؟

نظرات 49 + ارسال نظر
خانومی سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:02 ق.ظ http://farazani.blogfa.com

سلام
سال جدید تبریک
عمادوچولو خوبه ؟
یه سوال چرا به یکتا اون حرفو زدی ؟

سلام
ممنون
سال نوی شما هم مبارک
خوبه مرسی
بپرسین .توی کامنتهای پست قبل توضیح دادم

لژیونلا سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 02:19 ق.ظ http://www.legionella.blogfa.com

زیبا و تاثیرگذاربود.پسرمنهم دائم این سال رو میپرسید.الآن براش مهم نیست که چرا مریضای من وپدرش تموم شدنی نیستند.

ممنون
نمی شه دیگه براش مهم نیست شاید دیگه براش عادی شده

محبوبه سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 09:37 ق.ظ http://yaghootekabood.mihanblog.com

سلام خوبین؟
جالب بود
جریان عماد هم جالب بود
برو وبم . عکس خراب بود . پست رو حذف کردم ایشالا درست شد برات میزارم

سلام
مرسی
ممنون
من هر وقت تو نت باشم حتما سر میزنم

مژگان امینی سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 11:58 ق.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

امیدوارم بابای عماد تخصص بگیره و یک مطب خصوصی در خونتون بزنه که عماد هر وقت دلش تنگ شد مستقیم بره پیش باباش و از خودش بپرسه.

منم امیدوارم
که قبول بشه

باران سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:28 ب.ظ http://www.drzss1368.blogfa.com

سلام انی جووون
خوبی؟؟؟؟
اخییی خیلی خیلی متن قشنگی بود
حسابی کیف کردم!
واقعا خوش به حال پیرمرده!
کاشکی قلب ماها هم معلوم بود!!!!
قربونه عماد برم بازم مثل همیشه عماد نوشتا خیلی باحال بود!
من عاشق حرف زدنای عمادم!

سلام باران
خوبم مرسی
تکه ای از قلب من مال تو
ممنون

×بانو! سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 04:10 ب.ظ http://delneveshteha-007.blogfa.com/

سلام عزیزم
خوب عماد راست میگه دیگه طفلک

سلام
خوب اینو به باباش بگو

علی سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 05:14 ب.ظ

سلام
خوبید وقت بخیر و شادی
داستان زیبایی بود اساسی

سلام
وقت شما هم بخیر و شادی
ممنون

بهداشتی سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 11:40 ب.ظ

خیلی خوشم اومد آنی جونم.ممنون
چند روزیه که دلم بدجور گرفته.
چطوری خودمو به بی خیالی بزنم؟؟؟
داغونم داغون داغون...

قابلی نداشت بهداشتی جون
چرا؟خدا نکنه
خوب بستگی داره که چی باشه تا چه جوری بشه بی خیال بشی
امیدوارم زودتر سرحال بشی

×بانو! چهارشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:38 ب.ظ http://delneveshteha-007.blogfa.com/

سلام آنی جون
کامنت قبلیتو که پابلیش کردم...
مرسی گلم
-----------
اِ منم کامنت گذاشته بودم ولی نیست جلل خالق!

سلام بانو
من که ندیدم شاید چشمای من مشکل داره
خواهش
کامنت شما هم هستش

رضا (پسرک .نت) چهارشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:19 ب.ظ http://pesarak.net

سلام

این متنو قبلنا خونده بودم

حالا واقعاً ما چند تا مریض داریم؟


به عماد بگو
عزیز جان آدما تا خوب میشن مریض میشن

سلام
به سلامتی
بینهایت ..شما ریاضی می خونی از من میپرسی بور یه معادله درست کن و حساب کن
خداییش بعضی آدمها هم از بیکاری مریض میشن

طاهره چهارشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:53 ب.ظ

داستان زیبایی بود
امیدوارم قلبتون همیشه از عشق لبریز باشه
البته به اتفاق خانواده
از قسمت آخر نوشته تون خیلی دلم گرفت!

ممنون
لبریزه ...
زندگی همینه ...هر چی جلوتر میری سختتر می شه در حالی که فکر می کنی باید بهتر بشه

بهداشتی چهارشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 05:56 ب.ظ

مثل یه خواهر برام عزیزی.
خیلی دوستت دارم.

ممنون اما دلم می خواست بیشتر با شما آشنا بشم
من فقط گاهی نظرات شما را تو وبلاگ همسر دیدم و دیگر هیچ...

رضا (پسرک .نت) چهارشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 06:53 ب.ظ http://pesarak.net

,وقتی میخوام توی بلاگفا برای کسی عکس گل بذاریم باید ، [گل] باشه

توی بلاگ اسکای که این شکلک نیست

اما من اختراع کردم

بیا

[آنشرلی]

اگه خوب دقت کنی
همون گل میاد دیگه
کسی میتونه تکذیب کنه؟؟؟؟؟؟؟

تو بلاگ اسکای هم هست اما من ندارم آخه نیست من خودم گلم آنوقت دوتا گل یک جا زیبا نیست
آره چه گلی ...
جرائتشو نداره

خاطرات تلخ زندگی یک پزشک چهارشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 07:50 ب.ظ http://www.pezeshktanha.blogsky.com

سلام زیبا بود
با اجازه لینکتون میکنم

سلام و مرسی
بازم مرسی

خیالاتی چهارشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:09 ب.ظ http://aghushekhiyal.blogfa.com

متن قشنگی بود. قلبا ترمیم میشن اما خیلی دیر...
آخیییییی. دکتر ربولی عمادو ببرن با خودشون مطب اینم یه راهه خوب!

ممنون
به نظر منم قلب ها ترمیم می شن اما خیلی دیر اما گاهی هم بعضی از زخم ها تا آخر عمر با آدم می مونن
اگه ببردش پیش خودش عماد حسابی همه جا را بهم میریزه
قبلا هر وقت شیفت بود میرفتیم گاهی پیشش اما الان دیگه عماد بزرگ شده و خیلی اذیتش می کنه

نیما چهارشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:25 ب.ظ

سلام خواهر جون یه وقت فک نکنی من اون مرد جونم ها...نه من یه کی دیگم....نه دیگه اون پیرمرده دیگه نیستم....میگم یه نمایشگاه کوچولو زدم ممنون میشم سر بزنی....
میبینم که.....

سلام
نه به ظاهر که قلبت زخمیه حسابی
میدونم شما نیمایی
دیدم قشنگ بودن آفرین
...چی ؟....

حامد چهارشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 11:39 ب.ظ http://dakhmeh.blogsky.com

سلام
داستان جالبی بود !
من همچنان از طرفداران بخش عمادنوشتتون هستم !

سلام
ممنون
ما هم می نویسیم تا شما بیشتر بیاین

medisa چهارشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 11:42 ب.ظ

salam khanumi!
dastenetuno khunde budam ghablan!ghashange,kollan maloome salighatun tu in zamine ha khube!akhe aksaran matalebetuno mipasandam
(icone y medisa k mikhad bege khoshsalighas

سلام
خانمم
خوبی؟
ممنون که گفتین خوش سلیقه من کلا تو همه چیز خوش سلیقه ام مخصوصا انتخاب دوستان وبلاگیم

بابک پنج‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:42 ق.ظ http://babaktaherraftar.blogfa.com

سلام
جالب بود این قطعات رو خودتون می نویسید یا از جایی می خونید؟ به هر حال خیلی زیبا هستن و نشون دهنده حسن انتخاب شما
حق با عماد عزیز هستش واقعا
پسر ما هم شب های کشیک من به گفته مادرش یک دور کامل خونه رو می گرده و از من خبری پیدا نمی کنه و با ناراحتی می خوابه

سلام
وای من چنین استعدادی ندارم ببخشید منبع نداشتم بنویسیم از توی نوشته های یک دوست نوشتم اونم منبع نداشت
آره طفلکی بچه ها
دلمان برای گل پسر شما هم سوخت ...اون چون کوچیکتره حتما بیشتر بهانه میگیره ...

خانم ورزش پنج‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:32 ق.ظ

سلام خیلی قشنگ بود تاثیر عاطفی عمیقی روی خواننده می زاره اخه قربون عماد خان انشاالله سالم باشید وخدمت به خلق کنیم که خودش جواب همه خوبی هارو می ده

سلام
مرسی عزیزم
حالا با دیدن این همه سختی بازم می خواد دکتر بشه
انشاالله

دادگر پنج‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 09:38 ق.ظ http://kheshegomshodeam.persianblog.ir

سلام خوبی واقعا چرا زندگی ما ادما اینطوری شده چرا نمی خواهیم قدر لحظه های با هم بودن رو بدونیم ما گرفتار چی هستیم چرا خودمون رو اینهمه مشغول کردیم ولی بدونیم خیلی زود دیر می شه

سلام خوبم مرسی
نمی دونم ..اما من چون همسرم خیلی وقتها خانه نیست سعی می کنم وقتی هست قدر لحظه ها را بدونم
خیلی زود ...

رهـــا پنج‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 11:33 ق.ظ http://rad6718.wordpress.com

خیلی تاثیر گذار بود....
الهی من قربون عماد برم که روز به روز داه بزرگتر میشه....

مرسی گلم
تشکر از طرف عماد ...

رضا (پسرک .نت) پنج‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:38 ب.ظ http://pesarak.net

تو مگه بلاگ اسکای نیستی
من چک کردم
بلاگ اسکای گل نداره

پس تو میشه تنها گل بلاگ اسکای!!!!

در مورد نوشته ام
یه کم دقت کنی متوجه میشی
ممکنه اون روز من زیر خاک باشم
اونوقت اگه بگه چشماتو باز کن
خب چی میشه؟
خاک میره تو چشم دیگه!!!

نداره؟
نمی دونم شاید شما درست بگی آخه اون اول وبلاگ های ما تو بلاگ اسکای اصلا شکلک نداشت که بعدا با گذاشتن یه سری کد شکلک دار شد و بعد یکی از دوستان کلی کد برام گذاشت که شکل گل هم توشون بود اما من حال نکردم دوباره اون همه دردسر بکشم
در مورد شعر هم حق با توست

مرجان پنج‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 04:20 ب.ظ

سلام عزیزم
داستانش قشنگ بود.برام ایمیل شده بود این داستان.
عمادم رو قربون برم.چقدر به بچه ها سخت میگذره.بخصوص پدر و مادر هر دو شاغل باشن خیلی سخته.من که کوچیک بودم برام سخت بود و مدام دلم برای مامانم تنگ میشد.
انشالله همیشه سلامتی باشه و دور هم شاد باشین

ببوسش واسم

سلام خانمی
چه خوب
من که زیاد پیشش هستم اما باباش ...
خوب زندگی همینه دیگه
منم وقتی میرفتم مهد دلم برای مامانم تنگ می شد البته مامان من شاغل نبود اما ما را می فرستاد مهد
ممنون
چشم

علی پنج‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 05:16 ب.ظ

سلام

سلام علیک
:-۰

زندگی جاریست... پنج‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 06:22 ب.ظ http://parvazz.wordpress.com/

سلااااااااااااااااااام عزیزم
جالب بود.
خب عماد کوچولو راست میگه ! ولی اگر مریضها تموم بشن پس دکترا چطوری پول دربیارن ؟

سلامممممممم گلم
ممنون
همسر ما که استخدامه و مطب هم نداره نگرانی نداریم

پسر شیطون پنج‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 07:59 ب.ظ http://narcist.blogfa.com

سلام. جالب بید. من که به هیشکی نمیگم قبلا" اینو خونده بودم!
آخی عماد، خب راست میگه، دلش واسه بابایی تنگ شده...

سلام
خوبی؟
خوب باشه میدونم می شه روت حساب کرد .
اینو به داداشت بگو ...

محبوبه جمعه 27 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:30 ب.ظ http://yaghootekabood.mihanblog.com

سلام خوبی شما هم خسته نباشی
شما هم هنرمندی دوست من
شمع سازی زیاد کاری نداره کتاب اموزشش هست راحت میتونی درست کنی
عزیزم برنامه خانه ما جام جم 2 هم درس میده

سلام
مرسی
میدونم کار راحتیه
اما ...ببینم چی میشه

علی جمعه 27 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:59 ب.ظ http://aliharirsaz.mihanblog.com

سلام خسته نباشید دوست عزیز من شما رو لینک کردم شما هم اگر مایل بودید منو با موضوع راز بهتر زیستن و بهتر زندگی کردن لینک کنید ممنون.

سلام
ممنون
باشه

علی شنبه 28 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:34 ق.ظ

سلامآنیخوبیخانواده؟حالا چرااینقدبه محبوبگیر می دنالله اعلم

سلام:-)
ممنون:-)
حتما محبوب گیر داره دیگه

دادگر شنبه 28 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 09:13 ق.ظ http://kheshegomshodeam.persianblog.ir

سلام خوبید مریضا تموم شد ممنون که اومدی خوشحال شدم اپم

سلام
امیدواریم که تمام بشن
خواهش

رضا شنبه 28 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 09:40 ق.ظ http://PEsarak.net

واسه قالب یه کاریش میکنیم صبر کن امتحانات تموم بشه

امیدوارم موفق باشی

علی حریرساز یکشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 09:23 ق.ظ http://aliharirsaz.mihanblog.com

سلام ممنون از لطفت هرجور صلاحه درضمن از نظر من ایرادی نداره از هر مطلبی دوست داشتی میتونی استفاده کنی

سلام
ممنون

زن ذلیل یکشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:54 ق.ظ http://1zanzalil.persianblog.ir

هر کاری سختی خودشو داره

خوب این حرف کاملا درسته و شکی در آن نیست

طاهره یکشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 03:34 ب.ظ

سلام خانم
وقتتون به خیر
بایت لینک کردن وبلاگ من خیلی تشکر می کنم و معذرت بابت اینکه من شمارو دیر لینک کردم...
ممنون از لطفتون

سلام
اگه لینک هم نمی کردین موردی نداشت
ولی بازم ممنون
خواهش

نیما یکشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 07:06 ب.ظ

سلام خواهر....خوبی انی جون
میگم یه کار جدید گذاشتم سر پا بیا ببین ببین قشنگه یا نه....
میبینم که.....

سلام برادر ...مرسی خوبم
وای ممنون دیدمش خیلی با حال بود
واقعا مرسی

علی راد دوشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:01 ق.ظ

سلام کجایی آنی بدو بیا

سلام
الانم اگه بدوم می رسم

مژگان امینی دوشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 09:34 ق.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

کجایی آنی خانم؟

همین جام

نیما دوشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 06:34 ب.ظ

میبینم که..........نیستین...
میبینم که .......

آره نیستیم
کامی جون خراب بود
حالا درستش کردیم

علی راد سه‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 06:53 ق.ظ


▒▒▒▒▒▒▒██▒▒▒▒███▒▒▒▒██
▒▒▒▒▒▒█▓▓█▒██▓▓▓██▒█▓▓█
▒▒▒▒▒█▓▒▒▓█▓▓▓▓▓▓▓█▓▒▒▓█
▒▒▒▒▒█▓▒▒▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▒▒▓█
▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒▒█▓▓█▓▓▓▓▓▓█▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒▒█▓▓██▓▓▓▓▓██▓▓█
▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▒▒█▓█▒▒▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒█▓▓▒▒▓▒▒███▒▒▓▒▒▓▓█
▒▒▒▒▒█▓▓▒▒▓▒▒▒█▒▒▒▓▒▒▓▓█
▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▓▓▒▒▒▒▒▓▓▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▓▓███▓▓▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▒▒▒▒▒▒▒▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▒▒▒▒▒▒▒▒▒▓▓▓▓█
▒▒▒▒█▓▓▓█▓▒▒▒▒▒▒▒▒▒▓█▓▓▓█
▒▒██▓▓▓█▓▒▒▒آپم ▒بهم▒▒▒▓█▓▓▓██
▒█▓▓▓▓█▓▓▒▒█▓▓█▓▓█▒▒▓▓█▓▓▓▓█
█▓██▓▓█▓▒▒▒█▓▓سر▓▓█▒▒▒▓█▓▓██▓█
█▓▓▓▓█▓▓▒▒▒▒█▓▓▓█▒▒▒▒▓▓█▓▓▓▓█
▒█▓▓▓█▓▓▒▒▒▒▒█بزن█▒▒▒▒▒▓▓█▓▓▓█
▒▒████▓▓▒▒▒▒▒▒█▒▒▒▒▒▒▓▓████
▒▒▒▒▒█▓▓▓▒▒▒▒ ▒▒▒▒▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▒▒▒▒▒▒▒▒▒▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▒▒▒▒▒▒▒▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▓█▓█▓▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▓█▓▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒████▓▓▓▓▓█▓▓▓▓▓████
▒▒▒▒█▓▓▓▓▓▓▓▓▓█▓▓▓▓▓▓▓▓▓█
▒▒▒▒█▓▓▓▓▓▓▓▓█▒█▓▓▓▓▓▓▓▓█
سلام آنی اینو برای آقا عماد فرستادم لطفا بیارش جلوی کام تا خودش ببینه

سلام علی
ممنون
باشه بهش نشون میدم
مرسی

خانم ورزش سه‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:13 ب.ظ http://sahar444.blogfa.com/

سلام چرا نمی اپی عزیز؟!! من اپیدم خیلی هم عصبانی

دلمان شدیدا می خواد به آپیم
اما نمی شود
میام می خونم حالا زیاد عصبانی نباش عزیزم

شهاب حسینی سه‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:48 ب.ظ http://www.roozneveshtam.blogfa.com

سلام

به عماد خان بفرمایید که اگر این مریضها نباشند که تو نمیتونی بشینی خونه و پلی استیشن بازی کنی !

سلام
باشه حتما بهش میگم .
یعنی بچه هایی که باباشون دکتر نیستن پلی استشن بازی نمی کنن

زندگی جاریست... سه‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 09:08 ب.ظ http://parvazz.wordpress.com/

سلام
آنی خانوم خانوم گل
کجائین پس ؟ مثل اینکه سرتون خیلی شلوغه ها !
ما منتظر پستهای جدیدتان می باشیم

سلام عذرای گلم
همین جا
در اولین فرصت در خدمتم

مانگی سو چهارشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:07 ب.ظ http://mangisoo.blogfa.com/

سلام آنی جونم!
چقد ناس بود... یعنی الان دل ماها اینقدر قشنگه!؟
به عماد جون هم بگو من هنوزم که هنوزه-از بچگی تا الان- می پرسم چرا این مریضا تموم نمی شن؟

سلام مانی
آره دل شما حتما اما دل خودم ...
....

مژگان امینی پنج‌شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:12 ق.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

نه خیر مثل اینکه دو یا سه نفری تصمیم گرفتید چیزی ننویسید

ما می خواهیم بنویسیم اما نمی شه

رضا پنج‌شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:09 ب.ظ

با سلام وبلاگ خوبی دارید بهتون تبریک می گویم من از طریق وبلاگ دوستم ( وبلاگ من و تو ) با وبلاگ شما آشنا شدم . تعداد بازدید کننده های وب شما بالا می باشد خواهشمند است در صورت امکان اینجانب را راهنمایی فرمایید تا چکار کنم آمار نظر دهندگان بالا رود با تشکر و آرزوی سلامتی برای شما و آقای دکتر و عماد کوچولو

سلام
تعداد بازدید کنندگان منم زیاد بالا نیست اما چشم اگه کمکی بتونم بکنم دریغ نخواهم داشت

رضا پنج‌شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:11 ب.ظ http://www.ghodsi10.blogfa.com

ببخشید آدرس وبم یادم رفته بود.

مرجان جمعه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:52 ق.ظ

سلااااام
یه نفر اینجا کم پیدا شده! کجایی دخترم؟

سلاااام
خوب چیکار می شه کرد وقتی همه چیز با آدم به عناد بر می خیزد
مخصوصا تکنولوژی
به زودی پر پیدا می شویم
دخترم؟؟؟؟؟

آنیتا جمعه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 04:10 ق.ظ http://www.anitafaramarz.blogfa.com

آنچه به پروردگارم مدیونم دوست داشتن دیگرانه

قشنگ بود ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد