در مسیر زندگی

فرق نمی کنه که گودال آب کوچکی باشی یا دریا٫ زلال که باشی آسمان در تو پیداست.

در مسیر زندگی

فرق نمی کنه که گودال آب کوچکی باشی یا دریا٫ زلال که باشی آسمان در تو پیداست.

تبریک روز معلم

 تقدیم به همه معلما ن عزیز

 

 دیروز میگفتم : مشقهایم را خط بزن …       مرا مزن  

                      روی تخته خط بکش ... گوشم را مکش  

                      مهر را در دلم جاری بکن .. جریمه مکن  

                      هر چه  تکلیف میخواهی بگیر …  

                      امتحان سخت مگیر  

                       اما کنون ..      مرا بزن …     گوشم را بکش .. 

                       جریمه بکن .. امتحان سخت بگیر  

                      مرا یک لحظه به دوران خوب مدرسه باز گردان 

 

(تبریک صمیمانه به دوستان خوبم مژگان عزیز ٬ خانم ورزش وماریای عزیز) 

 

 

  

عماد نوشت: 

دیشب وقتی رفتیم بخوابیم عماد می گه :مامان میدونی اگه تو بمیری (دور از جون من البته) 

و بابا زنده بمونه چی می شه ؟ 

مننه!!!چی میشه؟؟ 

عماد :یک اتفاق بدی میوفته.  

چه اتفاق بدی میوفته ؟   

عماد :آنوقت باید همیشه تخم مرغ بخوریم .

من :کی این حرف رو زده؟ 

عماد :مانی گفته(بچه خواهرم که  تقریبا ده ماه از عماد بزرگتره) 

 

(وای یادم به وقتی افتادم که مانی به دنیا آمد .اینقدر این بچه خوشگل بود که نگو سفید با چشمای سیاه و قشنگ من تو بیمارستان تمام مدت خیره به این بچه بودم حتی پرستارها هم عاشقش شده بودن با اون کلاه خوشگلش . 

بعد از اون منم حامله شدم و نه ماه بعد عماد به دنیا آمد .وقتی مادر شوهرم بهم گفت چشماتو باز کن و بچه اتو نگاه کن منم به سختی چشمامو باز کردمو انتظار دیدن یک بچه خیلی خوشگل را  داشتم که چشمتان روز بد نبینه وقتی عماد رو دیدم گفتم وای چقدر زشته ... 

(اوج احساست یک مادر را می بینین )خداییش خیلی زشت بود پوستش صورتی بود و چشماش به زور باز می شدن .اما الان مثل سفید برفیه و خیلی هم خوشگل شده  

خواهرم گاهی وقت ها می گه باورم نمی شه این همون بچه زشت باشه . )

خلاصه ادامه داستان  

به عماد گفتم بابای تو تخم مرغ هم بلد نیست درست کنه . 

گفت چرا؟ 

گفتم :خوب هیچ وقت غذا درست نکرده .حالا چیکار می کنین ؟ 

در حالی که داره پشتشو به من می کنه میگه خوب بابا یک زن دیگه می گیره که برامون غذا درست کنه .  

من

طفلکی اون زن ... 

 

پ ن:وقتی دکتر سارا وبلاگشون را حذف کردن و فوری یکی یک وبلاگ به اسم ایشون درست کرد و خودشو دکتر سارا معرفی کرد به این نتیجه رسیدم که اگه یک روز دیگه نخواستم بنویسم وبلاگم را حذف نکنم چون  ممکنه به اسم ما هر چی دلشون بخواد بنویسین و سوءاستفاده کنن . 

امیدوارم دکتر سارا وبلاگ جدیدشون را زوتر راه بندازن و بازم از اون خاطرهای جالبشون بنویسین .

نظرات 33 + ارسال نظر
کیامهر پنج‌شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:37 ب.ظ http://www.javgiriat.persianblog.ir/

هم مطلبت قشنگ بود
هم تبریکت

ممنون

یک دانشجوی پزشکی پنج‌شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:48 ب.ظ

من هم به همه معلم های خوب مهربون تبریک می گمامان از دست این کوچولو ها.بله من هم اینطور فکر می کنم کار درست همون حذف نکردنه.هرچند وردپرس یک خوبی داره اگر وبلاگی حذف شه دیگه نمی شه اون رو ثبت کرد.

مرسی عزیزم
خوش به حال اونا که تو وردپرس وبلاگ دارن

وروجک پنج‌شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:07 ب.ظ http://jighestaan.blogfa.com

منو بکش اما بهم نگو برگردم به دوران تلخ مدرسه

چرا؟؟؟؟

زندگی جاریست... پنج‌شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:44 ب.ظ http://parvazz.wordpress.com/

سلام عزیزم
منم به همه معلمان تبریک میگم
ایشالا سالهای سال شاد و سلامت باشین آنی جونم و عماد کوچولو و دکتر ربولی و همین طور
منم بچه های ریادی ندیدم ولی تا آنجائی که میدونم اکثرا همه نوزادها موقع تولد زشتند و بعدا خوشگل میشن.

سلام عزیزم
ممنون شما هم شاد و سلامت باشین با همین طور : )
آره اکثرا زشت هستن اما چون آخرین نوزادی که من دیده بودم خیلی خوشگل بود انتظار داشتم بچه خودم هم خوشگل باشه

بابک جمعه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:16 ق.ظ http://babaktaherraftar.blogfa.com

منم روز معلم رو تبریک می گم به همه فرهنگیان عزیز
منم وقتی پسرمون دنیا اومد اولش کلی تو ذوقم خورد و هر چه خواستم خودمو کنترل کنم و چیزی بگم نشد و خانومم هنوز که هنوزه کلی منو خفت میده بابت اون روز

وای منم کلی تو ذوقم خورد همسر هم مدام می گفت خیلی زشته
مهم الانه که خیلی خوشگلن

مهرناز جمعه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:43 ق.ظ http://scare-crow.blogfa.com/

خانوم شما اون بچه رو حتما از دور دیدید!!! من از اون بچه زشتا بودم! مردم اینقدر خاطرات زشتی نوزادیمو تعریف کرن همه جا! البته منم قبل خودم یه خواهره چشم سبزه سفید و اینا داشتم
عماد کوچولو کلا تعصبش به غذا خوردنش منو کشت!
اجازه هست لینکتون کنم؟

کدوم بچه رو؟
منم همینطور
برای من زیاد مهم نیست
اجازه لازم نیست هر جور دوست دارین

علی راد جمعه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:50 ق.ظ

سلام آنی
منم تبریک و تسلیت شهادت استاد مطهری
یه وقت هایی که از کناردبستان و مدرسه ابتدایی خودم رد میشم همچین لم می گیره اون متن اول شما هم.... واقعا الان من دوست دارم برگردم به گذشته و فقط نیم ساعت از دوران دبستان رو تجربه کنم یاد روز اول مدرسه افتادم همه گریه می کردن و من هم گریه ولی گریه من با گریه بقیه فرق داشت...
عبارت "به عماد گفتم بابای تو تخم مرغ هم بلد نیست درست کنه . " رو خوب اومدی ایول سیاست
این دکتر سارا واقعا دکتره؟

سلام
وای کاش می شد برگشت و به قول شما یه تجربه تازه کسب کرد
من روز اول گریه نکردم ...
ممنون ما اینیم دیگه
بله ایشون واقعا دکتر هستن

×بانو! جمعه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:54 ق.ظ http://delneveshteha-007.blogfa.com/

سلام آنی جونم
مرسی عزیزم

سلام بانو
قابلی نداشت

×بانو! جمعه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:01 ق.ظ http://delneveshteha-007.blogfa.com/

سر این جمله‏ت کلی خندیدم نصف شبی "وقتی عماد رو دیدم گفتم وای چقدر زشته ..."
اون اوج احساسات یه مادر بوده و این حرف عماد هم اوج احساسات یه بچه

خوشحالم که لبی به خنده وا شد
شاید نباید اینو می گفتم اما خوب این واقعیت بود
من انتظار بچه به این زشتی را نداشتم
...

پسر شیطون جمعه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:33 ق.ظ http://narcist.blogfa.com

سلام. خیلی خوکشل بود. ولی به من که تو دانشگاه بیشتر خوش میگذره. کاش همیشه تو همین دوران بمونم
عماد هم تازگی خیلی کنجکاو و شیطون شده ها!!!

سلام
مرسیییی
بله بایدم خوش بگذره ...نه؟
کاش ...زیاد درس نخون تا بیشتر بمونی البته می تونی هم خیلی درس بخونی و بری ارشد حالا انتخاب با شماست
عماد از اول اینجوری بود
شما نیستین ببینین

reza جمعه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:07 ب.ظ http://pesarak.net

سلام
یادته گفتم من زن بگیر
بچه دار شم بچه ام دختر شه میدمش به عماد خان شما؟!!!

آقا من پشیمونم

این عماد خان اگه بزرگ بشه من مطمئنم 2-3تا زن حداقل میگیره!

اونوقت دختر من هم بدبخت میشه
اخه دوست نداره سرش هووو بیارن

پس من حرفمو پس میگیریم

نه بچه دختر میخوام
نه بچه میخوام اصلاً
اصلاً زن هم نمیخوام!

راستی یه تولد کوچیکی توی وبلاگم راه انداختم

خوشحال میشم بیای

لطف کن به همه ی دوستات بگو بیان

چون این دوستم که تولدشه یه کمی غمگینه

خوشحال میشه

سلام
آره بهتره از فکرش بیای بیرون
میام
مبارکه
من کسی رو به کاری اجبار نمی کنم
اما از همین جا میگم دوستان بیاید تولد
خدا نکنه غمگین باشه چرا؟

باران جمعه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 04:01 ب.ظ http://www.drzss1368.blogfa.com

سلاممممممممممممممم
خوبی انی مهربونم؟؟؟؟
می گم اون شعر اولی رو منم موافقم باهاش چون دلم برای دوران مدرسه خیلی تنگ شده خیلی خیلی زیاد!!!
و دوباره بگم که عماد نوشت بی نظیر بود!!!!
اتفاقا امروز داشتیم با خواهرم راجع به موقعی که داداشم علی به دنیا اومده بود حرف می زدیم یادمه علی هم خیلی زشت بود طوری که حانیه رفت تو اتاق گریه کرد چقدر داداشمون زشته!!!!
اخه علی مشکل تنفسی داشت وقتی دنیا اومد نشسته گذاشتنش تو دستگاه خوشگلم نبود ولی الان مثل عماد سفید شده عین برف!!!!و خیلی خوشگل
اکثر بچه ها به دنیا میان خوشگل نیستن
مانی جالبه اون موقع هم خوشگل بوده الان خوشگله؟؟؟
البته منم مامانم می گه به دنیا اومدم خوشگل بودم
منم امیدوارم دکتر سارا زود برگرده!
اخیش چقدر نوشتمااا
ولی دلم تنگ شده بود برات انی جوون

سلااامممم
ممنون
تو خوبی باران عزیز
آره شما که خیلی هم خوش میگذروندین
بازم مرسی
آره مانی هنوز هم خوشگله با اون چشمای درشتش
اکثرا دخترها خوشگلن اما پسرها زشتن
مرسی گلم شما لطف داری به من

علی راد جمعه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 04:27 ب.ظ

سلام بله

سلام
ممنون

بهداشتی جمعه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:07 ب.ظ

خواهر زاده منم اولش خیلییییییییی زشت بود.افتضاح.الان ولی اینقد خوشگلهههههههه ناز چشاش سبزه با موهای طلایی.
من موندم این عماد خان چرا اینقد احساسای خوب داره!!!!
یه زن دیگه؟؟؟؟ به همین راحتیُ به همین خوشمزگی

آره والا ما گفتیم حالا ببینیم اون اتفاق بد چیه مثلا ما مردیم
اتفاق بد خوردن تخم مرغ... وفای فرزند را می بینی
این بچه ها هم چه فکرهایی می کنن
به همین خوشمزگی ... دیگه..

مژگان امینی شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:07 ق.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

شرمنده می کنی آنی جان
وقتی سپهر به دنیا آمد خواهرم به بچه هایش گفته بود گربه سیاهه رو دیوار مادر بزرگ را دیدید سپهر هم همان شکلی استمن که فقط به خلاصی از درد فکر می کردم و این چیزها برایم مهم نبود.
آنی جان شما که استادید بچه ها توی این سن مفهوم مرگ را درک می کنند و ترس از دست دادن عزیزان ناراحتشان می کند.
من بچه ها را بغل می کردم و می گفتم من حالا حالا ها خیال مردن ندارم .
ولی اگر می دانستم از این حرفهای بامزه می زنند شاید یک کار دیگری می کردم.

کاری نکردم عزیزم باید ببخشید دیگه بیشتر از این در توانم نبود
وای چه خواهر بی رحمی من بودم ناراحت می شدم
آره تنها نگرانیشون تخم مرغ بوده وگرنه مامان هیچی
منم همیشه به عماد میگم هیچوقت تنهات نمی ذارم اونم به من همین حرف را میزنه و میگه می خواد همیشه پیش من بونه حتی وقتی زن گرفت
....

مرجان شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 06:39 ب.ظ

سلام آنی جونم
روز همه معلمها مبارک.روز مامانمم مبارک.با اینکه یه ۱۵ سالی هست که بازنشسته شدن اما فردا حسابی درینگ درینگ داریم
حواست جمع کن.این دومین باری هست که میخونم عماد میخواد برات هوو بیاره هااااا
خدا رحم کنه

سلام مرجان جون
وای پس از طرف ما هم تبریک بگین
دفعه اول کی بود؟!!

سرویا یکشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:23 ق.ظ http://sarvia.blogfa.com/

روزشون مبارک
عجب دورانی بودا مدرسه و بچه بازیا

دوران خوش

لژیونلا یکشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:27 ق.ظ

سلام
کاش همه مشکلات یه بچه بی مادر خوردن تخم مرغ تاابد بود.
من که تاساعتها بعد ازبدنیا اومدن بچه هام نمی خواستم نگاهشون کنم.که البته چند وقت بعد فهمیدم از علائم افسردگی پس اززایمانه که مدتها درگیرش شدم

سلام
و ای کاش...

طاهره یکشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:57 ب.ظ

سلام
روز معلم مبارک همشون از جمله مادر خودم باشه!
اما برای حرفای پایین..گاهی وقتا به این فکر می کنم که یکی از لطف هایی که آقایون می تونن در حق خانمشون بکنن اینه که تا وقتی خانمشون زنده است کاری نکنن٬وقتی مٌرد هرکاری دلشون خواست انجام بدن!
البته گاهی وقتا احساس می کنم و میبینم که برآورده کردن این خواسته براشون خیلی سخته !

نمی دونم کجا داریم زندگی می کنیم که همچین حرفی می زنم!(بی خیال)

سلام
از طرف ما به مادرتون تبریک بگین
فکر نمی کنم این خواسته خیلی زیادی باشه و برآورده کردنش سخت باشه این یک تعهده
کجا؟!!

reza یکشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 06:17 ب.ظ http://pesarak.net

سلام خدمتتان عارض شوم

من هستی خانوم رو نمی شناسم


بنا به روایتی میگویند
اگر من عماد شما رو به غلامی قبول کنم اونوقت این هستی خانوم میشه مادر زن عماد
ولی بازم تاکیید می کنم
من ایشون رو نمیشناسم

حالا شاید آشنا بشیم با هم

میگم میشه منو جز گوگل ریدرتون قرار بدید
تولو خدا
تولو خدا
http://feeds.feedburner.com/pesarak-net

حالا خوبه نمی شناسیش
حتما اگه می شناختیش تا حالا عروسی سر گرفته بود
شاید!!
جزءگوگل هستین

دکتر نفیس یکشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:08 ب.ظ http://drnafis.blogfa.com

منم بدو تولد اونقدر قرمز بودم که ظاهرا با چغندر قرمز قابل افتراق نبودم . خوشبختانه الان در حد چغندر سفید پیشرفت کردم ! همیشه جای امیدواری هست!

فکر کنم موقع تولد هر چقدر سرختر باشی در آینده سفیدتر خواهی شد
چی گفتم !!
همیشه هست

مژگان امینی یکشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:00 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

من از خواهرم ناراحت نشدم فقط اینجوری گفته بود تا بچه هایش آرام بگیرند چون دلشان می خواست بیمارستان بیایند و نمی شد.البته سپهر هم خیلی سیاه و پرمو بود.
به عماد بگو این حرفها را جلوی دختر مردم نزنه ها

باشه بهش میگم:)

علی راد یکشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:24 ب.ظ

سلام آنی خوبی؟
لطفا جواب مسابقه را در قسمت نظرات همان پست بنویس نه قسمت تماس با من

سلام علی
من خوبم مرسی
من که جوابی پیدا نکردم فعلا
وقتش هم که تمام شد
دیگه چه فرقی داره :(

مرجان دوشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:19 ب.ظ

سلام
یه دفعه دیگه هم تو یکی از پستایی که نوشته بودی یه همچین چیزی عماد گفته بود.

سلام گلم
اون دفعه فکر کنم قصه سیندرلا بود که عماد به باباش گفت اگه مامان بمیره نمیذارم یه زن دیگه بگیری

مژگان امینی سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:08 ق.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

مسافرت چی شد؟

هنوز مشخص نیست

سارا از ژوژمان چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:53 ق.ظ

سلااااااااااااااااااااااااام
آنی خانوم خوبین؟ خوشین؟ چقد دلم واستون تنگ شده بود!
میگم چرا پسرها فقط قدر مامانشونو در بی غذایی بکشن میدونن!؟!

سلامممممممممممممممم
خوبی؟چه عجب!!
کجاهایی...
دل ما هم تنگ شده بود
از بس شکمو هستن

مژگان امینی چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:56 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

حالا صبر کن عماد بزرگتر بشه ! مگر در این سن وسال بچه به جز غذا و بازی به چه چیزی فکر می کنه ؟

میدونم عزیزم
عماد من اصلا هم فکر شکم نیست اینا از اثرات دوست ناباب می باشد
:))

علی راد چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 05:42 ب.ظ

سلام آنی
با سارا خانم و شما موافق نیستم
دختر شکموترن

سلام علی
بهتر موافق باشی چون ااین یک واقعیت تلخه برای آقایون
خانم ها که ۱۲ ماه رژیم دارن این آقایونن که مدام در حال خوردنن
:<>

علی راد پنج‌شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:04 ق.ظ

سلام نه خانم اینطور نیست
اصلا هیچ فک کردی خانم ها برای چی اینهمه رژیم می گیرن چون قبلا خیلی خوردن
تازه منم بعضا ناهار نمی خورم

سلام چرا آقا اینطوریه
خانم در حال رژیم گرفتنن تا همیشه کم بخورن و اندامشون متناسب باشه
اما این آقایون که به تناسب فکر نمی کنن
فقط شکم
خوب اشتباه می کنی که نهار نمی خوری
کم بخور اما همیشه بخور

مانگی سو پنج‌شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:54 ب.ظ http://mangisoo.blogfa.com/

وایییییی آنی جون! اون تیکه بالا واسه معلمااشکامو در آورد. خیلی قشنگ بود!
بمیرم الهی که این بچه ها چه دنیای قشنگ و کوچیکی دارن. کلی خندیدم.

سلام مانی جون
خوب دیگه دنیای شیرین کودکیست دیگه
شما هم که دیگه دارین نی نی دار می شین

شهاب حسینی جمعه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:44 ق.ظ http://www.roozneveshtam.blogfa.com

سلام

مدتها بود که به وبلاگهای دوستان سر نزده بودم ، در اولین فرصت ، وبلاگ شما و أقای دکتر رو خوندم و لذت بردم !

مخصوصا این متن معلمتون !

موفق باشید

سلام
ممنون که سر زدین

زندگی جاریست... شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 04:59 ب.ظ http://parvazz.wordpress.com/

سلام آنی جونم
باز که غیبتتون طولانی شد که

سلام عذار جونم
به زودی ظاهر می شویم

زبل خان دوشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:46 ب.ظ http://zebelestan.wordpress.com

بچه ها تصوری از مردن ندارن..چقدر راحت کنار اومده...

بچه ها که دنیا میان که زشتن...

نمی شه گفت تصویری ندارن
تازه شاید از تصویرش هم بترسند
...آره دیگه تقریبا همه زشتن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد