در مسیر زندگی

فرق نمی کنه که گودال آب کوچکی باشی یا دریا٫ زلال که باشی آسمان در تو پیداست.

در مسیر زندگی

فرق نمی کنه که گودال آب کوچکی باشی یا دریا٫ زلال که باشی آسمان در تو پیداست.

روز پدر

روزت مبارک روزت هزار بار مبارک

خوب شد روزی هم برای تو خلق شد روزی که من بیشتر به تو فکر کنم .

به تو و گذشته شیرینمون...به خاطراتی که با تو داشتم و دارم .

به عشقی که بین ما جونه زد ...بزرگ شدو... جاودانه شد .

روزی که من برای تشکر از تو گامی بردارم .

روزی که ذره ای از دریای محبت تو را جبران کنم .

برای من آغوشت را باز کن من هنوز نیازمند گرمای وجودت  هستم .

به گذشته فکر می کنم

به روزهایی که   منتظر تو بودم. تا از سر کار برگردی و من تمام طول کوچه را به عشق پریدن در آغوشت طی کنم ...

...عاشق تو بودم ...عاشق بوی تنت  ...هنوز هم اون عطر و را دوست دارم ..بهترین عطر دنیا بود ...عاشق عطر نفس هایت بودم...

تو بهترین پدر دنیا بودی ...

یادمه وقتی کوچیک بودم و مامان دیگه نمی خواست تو بغلش بخوابم و من گریه میکردم تو منو بغل کردی ...

بهم گفتی بیا پیش خودم بخواب ...

از اون شب نمی دونم تا چه مدت هر شب کنار تو می خوابیدم ...جایی امن و مطمئن

کمی گذشت چقدر یادم نیست !!

فقط بهم گفتی دیگه بزرگ شدی برو و یه تشک بیار و کنار تشک من بینداز و بخواب ...و اینجوری ما کمی از هم دور شدیم

اما باز هم گاهی مرز را می شکستم و کنار تو می خوابیدم .

و باز هم من بزرگتر شدم ...چقدر زمان زود می گذشت و این بار بهم گفتی برو پیش خواهرت بخواب ..دیگه بزرگ شدی ...کاش هیچ وقت بزرگ نمی شدم ...

واینبار دیگه نمی شد مرزها را شکست .

 و اون فاصله مرا از تو دور کرد .دور تر و دورتر...

هنوز هم گاهی دلم برای شانه هایت تنگ می شود .

هنوز خیلی ها به عشق ما حسادت می کنن .


تو همیشه برایم بهترین بودی ...

پدر دوستت دارم ...

پدر روزت مبارکککک


                     روز پدر و  ولادت امام علی (ع) بر همگان مبارک

پ ن:روز همسرم هم مبارک همچنین تولدش ...

پ ن:مرجان کجایی؟؟؟؟




عماد نوشت:

امروز داشتم حیاط را می شستم جوجه را هم با خودم برده بودم تو حیاط تا کمی گردش کنه (آخه مدام تو خانه است و داخل یک کارتون و خیلی دلش می خواد بیاد بیرون اما من اجازه نمی دم )

خلاصه عماد هم آمد تو حیاط و مدام دنبال جوجه می دوید و اون بیچاره هم فرار میکرد و گاهی می رفت داخل آب و خیس می شد .تا اینکه شستن حیاط تمام شد و من دیدم جوجه بیچاره حسابی خیس شده .گفتم حالا که خیس شده فرصت خوبیه حمامش کنم .بردمش تو دستشویی و گرفتمش زیر آب گرم و کمی هم مایع دستشویی بهش زدم تمام پرهاش خیس شده بود و دیگه قدرت حرکت نداشت منم حسابی زیر آب حمامش کردم .هنوز حمام تمام نشده بود که جوجه  شروع به لرزیدن کرد و چنان می لرزید که نگو .یه حوله گرفتیم بهش و سشوار را هم گرفتیم روی تنش ...اما جوجه افتاده بود روی زمین و پاهاش هم تو هوا به شدت می لرزید ...خودم هم از این همه لرزیدنش ترسیده بودم ...به عماد گفتم دیگه فکر نکنم زنده بمونه...

ولی با این حال خشکش کردیم و با همون حوله گذاشتیمش توی لونه اش ...


حدود یک ساعتی بی حال بود ...اما الان که حالش خوبه و پرهاش چنان برقی می زنه که نگو تازه پرهاش نرمتر و پفتر  شده ...کلی خواستنی تر شده ...

دلم می خواد دیگه هر روز ببرمش حمام

نظرات 36 + ارسال نظر
لژیونلا شنبه 5 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:03 ق.ظ

سلام آنی جونم
از طرف من این روز رو به پدر بزرگوار تبریک بگو.
شما این یکی رو هم به کشتن میدین. حالا ببین

سلام خانمی
چشم حتما
حمام که بد نیست !!!
تازه هر وقت می رفتیم پیش جوجه بعدش بدنمون خارش می گرفت
حالا دیگه تمیزه شده

بابک شنبه 5 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 03:14 ق.ظ http://babaktaherraftar.blogfa.com

روز پدر رو به پدرتون و دکتر عزیز تبریک می گم
بدبخت این جوجه ها از دست مادر و پسر چه می کشن
فردا تعطیله دیگه نکنه دکتر هم بهتون اضافه بشه
که دیگه واقعا دیدنه

ممنون دکتر
وای ببخشید ما باید به شما تبریک می گفتیم
دیروز هم تعطیل بود اما دکتر اصلا اهل این کارها نیست
فقط کتاب. فیلم. فوتبال واینترنت

پسر شیطون شنبه 5 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 04:38 ق.ظ http://narcist.blogfa.com

سلام. روز پدر هااا مبارک...
وااای خدا کنه اول بشم
آخ خ خ، جوجه ی بیچاره!

سلام
روز شما هم مبارک
شرمنده خوب یه کمی دیر رسیدی
جوجه من تمیزه پیش همه عزیزه

بهداشتی شنبه 5 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:02 ق.ظ

عیدتون مبارک
نههههههههههه!!!!
یعنی واقعا زنده مونده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ممنون عزیزم
چراااااااا
باورکن چنان پس افتاده بود که خودم هم ۹۹درصد احتمال میدادم زنده نمونه
اما الان که داره برامون جیک جیک می کنه و خیلی هم سرحاله

یک دانشجوی اقتصادی شنبه 5 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:20 ب.ظ http://www.samtab.persianblog.ir

سلام..سوتی دادیم...
منظورم چراغ مطالعه بود که اشتباهی چراغ قوه نوشتم...اونم برقیه..
ولی به نظر من چون هنوز جوجه کوچیکه حمام کردن یکم ریسکش زیاده چون ممکنه سرما بخوره...

اشکال نداره ..برای همه پیش میاد
خوب ما ایم ریسک را کردیم و نزدیک هم بود جوجه بمیره
ولی خدا را شکر چیزیش نشد

ای آزادی! تو چقدر خوبی شنبه 5 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 07:35 ب.ظ http://liberty.blogsky.com

سلام خانم شرلی!

احساسات نوستالژیک یک دختر به پدرش را خیلی خوب نوشتید... یکی از مصادیق جبر زمانه همین است که خودتان نوشتید، یعنی با گذشت زمان دیگر نمی‌توانستید پیش پدر بزرگوارتان بخوابید...


گمانم اگر این جوجه را هر روز حمام ببرید بالاخره یک جهش ژنی چیزی درش پیدا می‌شود و نسل جدیدی از پرندگان آبزی پیدا می‌شود!

سلام دوست گرامی
ممنون ...گاهی احساس در قالب کلمات نمی گنجد و من با این مشکل دست و پنچه نرم میکردم و نتیجه اش این شد

من عاشق جهش ژنی هستم حداقل دستشویی رفتن را یاد می گیره
حالا آبزی نشد طوری نیست

×بانو! شنبه 5 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:02 ب.ظ http://delneveshteha-007.blogfa.com/

سلام آنی جونم
حالا طفلی رو دیگه هر روز نشوریدش! میمیره ها...
روز پدرتون هم مبارک عزیزم

سلام بانو جان
نه بابا حالا منم یه چیزی گفتم
وقت کجا بود .
ممنون عزیزم
روز پدر شما هم مبارک

نیما شنبه 5 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:07 ب.ظ

سلام خوهرجون خوبین عماد خوبه....
میبینم که.....

سلام نیما
ما همگی خوبیم شما چطرین
حسابی کم پیدایین

زبل خان یکشنبه 6 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:58 ب.ظ http://zebelestan.wordpress.com

راحت باشید بگید میخواهید بکشیدش که هرروز ببریدش حموم..

راحتیم
کمی رعایت اصول بهداشتی اسمش شد کشتن؟!!
برای کشتن راههای بهتری هم هست

محبوبه دوشنبه 7 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:31 ب.ظ

سلام از بس چرک شده بوده اب دیه تعجب کرده

سلام
آره کثیف که شده بود
تعجب که چه عرض کنم داشت سکته میکرد

مرجان دوشنبه 7 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 07:06 ب.ظ

سلام آنی جونم
باور کن قبل باز کردن وبت به دلم افتاده بود که حتما سراغم میگیری.ببخشید.خیلی کار داشتم.از طرفی هم کم حوصله شدم.همیشه واسم همون آنی مهربون هستی.
گرچه دیر شده اما روز همه پدرهای مهربون مبارک
و خدا همه پدرهایی که در کنار خونواده نیستند رو بیامرزه.گرچه همیشه تو دل عزیزان جای دارند
---------------------------------------
آنییییییییییییییییییییییییی
جوجه رو کشتی که.بفرستینش رشت خودم ازش مراقبت کنم بابا.نوشتت رو خوندم گرچه دلم خیلی سوخت برای جوجو اما همچین پا به بالا تو ذهنم اومد خندم گرفت.یه عکس ازش میزاشتین لااقل یه مدرک ازش داشته باشیم.

برای آنی

سلام خواهر عزیز
خیلی وقته تو فکرتم
پست قبلی می خواستم بنویسم کجااااااااااااایییییییی یادم رفت
نمیگی ما نگران می شیم اینجوری غیب می شی
ممنون عزیزم شما هم همیشه خواهر عزیز ما هستی یکی مثل خودم
راستش اون لحظه چنان هول شده بود که به فکر عکس نبودم
اما بعدش خودم هم بهش فکر کردم که کاش اون شکلی هم یه عکس ازش میگرفتم بد نبود
بازم مرسی عزیزممممممم

سمیرا سه‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:20 ب.ظ http://www.rangarang2.blogfa.com

بیچاره جوجه هه

...طفلکی

مرجان چهارشنبه 9 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 07:50 ب.ظ

میخوای یه دور دیگه حمومش کن تا یه عکس بگیری ازش


فدات شم

بد فکری هم نیستا...بازم تمیز می شه :)))

فدای تو و مهربونیات

خانم ورزش چهارشنبه 9 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:15 ب.ظ

بهترین موجود تو این دنیا پدره انشاالله خدا پدر شمارو وهمه پدرها رو برامون حفظ کنه
آخه جوجه ی بیچاره داداش من هم از این بلاها زیاد سر جوجه وگنجشک و موجودات دیگه در میاورد

انشاالله
کلا خصلت پسرهاست این کارها

رضا مدهنی چهارشنبه 9 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:39 ب.ظ http://www.madhani.blogfa.com/

چه بلاهایی که سر این جوجه طلایی بیچاره تا حالا نیومده
اگه میشه یه بار هم بندازیش تو ماشین لباسشویی تا حسابی تمیز بشه

اتفاقا آًآی همسر هم گفت بندازینش تو ماشین لباسشویی
نرم کننده هم که بهش بزنیم دیگه حرف نداره :))

مژگان امینی پنج‌شنبه 10 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:41 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

وایتکس هم خوب سفید می کنه ها

امتحان می کنیم :))

خیالاتی پنج‌شنبه 10 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:48 ب.ظ

واسه تبریک گفتن روز پدر که دیره
جوجه بیچاره تا ۱ قدمی مرگ رفته و برگشته. حموم نمیخواد خودش میشه پاک

ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است
نمی دونستم حمام کردنش مساوی با مرگ است
اما زود اقدام کردیم و نجاتش دادیم

حامد جمعه 11 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:39 ق.ظ http://dakhmeh.blogsky.com

سلام
معمولا تو عماد نوشتتون از شیرینکاری های عماد می نوشتید ، ولی اینبار از خودتون ! چه رقابتی مادر و پسر برای اذیت کردن این جوجه با هم دارید

سلام
خوب فکر کنم پسرم به خودم رفته دیگه..
به خدا ما قصد مون خیر بود ...به خیر هم که گذشت ...

زندگی جاریست... جمعه 11 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:36 ب.ظ http://parvazz.wordpress.com/

سلاااااااااااااااااام
آنی جون من یه کامنت توی پست یک سالگی نوشتم ولی نیست که
من یعنی اینجا کامنت نذاشته بودم. ایشالا پدرتون و همسرتون و پسرتون که پدر آینده هستند همیشه سالم و سلامت باشند.

سلااااااااااااااممممممممم عزیزم
شرمنده من کامنتی ندیدم
اگه بود حتما تایید می شد
ممنون از لطف شما

ناصر شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:16 ق.ظ http:// www.naser1374.com

عالیه

چی عالیه؟
این آدرس هم که اشتباه است

کیمیا شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:16 ب.ظ http://www.kimi-jon.blogfa.com

سلام وبلاگ قشنگی داری
به من هم یه سری بزن

سلام
باشه حتما

دکتر خانوم شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:08 ب.ظ http://doktorane1.blogfa.com/

سلام آنی عزیز.مطمئنم اینجا اومدم.اگه خطا نکنم همسرتون باید ریولی حسن کچل باشن.ممنون که سر زدید از آشناییتون واقعا خوشحال شدم

سلام خانمی
والله همسرمون کور بود کچل هم بهش اضافه شد
منم خوشحال شدم از آشنایی با شما

مانگی سو شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:38 ب.ظ http://mangisoo.blogfa.com/

سلام آنی جووووووووووونم!
خوبی؟ عماد جون خوبه؟
راستی من یه پست طولانی برات گذاشته بودم در باره جوجه -پسر بچه تو سن و سال عماد اومده بود محل کارم با مامانش منو راهنمایی می کرد که چطور جوجه نگه دارم- چرا نیستش؟ چه کارش کردی هان؟ نکنه با جوجه هه شستی اش رفت؟!!...
اما اون متنت درباره پدرت اشکمو در آورد. چقدر با احساس نوشتی. همه چی مثل یه فیلم از جلوی چشمم رد شد و گریه ام گرفت.

سلام مانی جووووووونم
ما خوبیم ..مرسی
چیو با جوجه شستم رفت؟؟؟
اگه منظورت جوجه است هنوز زنده است
خوب این یعنی جبر زمانه..گریه نکن ...

مژگان امینی شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:39 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

هنوز کلاس یوگا میری؟
راضی هستی؟

راضی که بودم
اما الان بخاطر یه سری کارها نمی تونم برم
انشاالله بعد از تمام شدن تابستون

دکتر سلطان یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:49 ق.ظ http://doctorsoltan.blogfa.com/

سلام ...من امروز با وبلاگ شما و همسرتون اشنا شدم و الحق که هر دو واقعا عالی بود...با اجازه لینکتون میکنم

سلام
شما لطف دارین

علی راد یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:14 ق.ظ http://novin21.blogsky.com

سلام بر مادر و پسر
خوبین
توصیفتون از پدر عالی بود
من جوجه غاز دوس دارم خیلی خوشگله
صحبت حموم که می شه قصه ی غصه ام شروع میشه مخصوصا زمستونا. یه بار رکورد زدم 2 هفته نرفتم حموم
راستی در مورد نظرات که پرسیدی گذراست
علی علی

سلام بر علی
مرسی..خوبیم
ممنون
۲هفته؟!!!!!!!!!!
من اگه وقت داشته باشم هر روز میرم حموم
این نیز بگذرد

دکترخانوم یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:14 ق.ظ http://doktorane1.blogfa.com/

سلام.الان به کامنتهای پست قبلم نگاه کردم.اون یه ان شرلی دیگه بود ببخشید اشتباه شد.به خاطر تشابه اسمها گاهی این طوری میشه.وبلاگ همسرتون خیلی وقته تو لینکهای منه.خاطرات پزشکیشونو خیلی دوست دارم.و همیشه می خونم .عماد کوچولوتونو از طرف من یه ماچ کنده کنید وبگید دیگه جوجوی بیچاره رو نشوره

سلام
خوش به حال همسر...
چشم
باشه حتما:))

خانومی یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:07 ب.ظ http://farazani.blogfa.com

سلام
روز پدر و همسر و پسر ک مبارک
آبتنیه جوجه مبارک
دوباره آب تنی کردنه جوجه در آینده ی نزدیک مبارک
نیومدنتون به وبمون نامبارک
حذف وبمون از لینکتون نامبارک

سلام
مرسی
آمدم به وبتون و دیدم که برای همسر کفش و...خریده بودین
آخه شما گفتین منو لینک کن کردم و بعد رفتی و تا مدتها سر نزدی
اینجوری شد که حذف شد با توجه به اینکه من سر میزدم و کامنت هم
میذاشتم
:(( :((

مژگان امینی یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:21 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

پس چرا خودتان سه نفره سفر می کنید نه چهار نفره؟

آخه نیست ما تنبلیم حال سفر کردن ۴ نفری را نداریم

نیما یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:11 ب.ظ

سلام آقا نیما
کم پیدا شدی
:)

بهداشتی دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 07:49 ق.ظ

سلام.سلام صدتا سلام.
خوبی عزیزم؟عماد چطوره؟
به شدت دلم واسه عماد نوشت تنگ شده!!!! انتظار تا به کی؟

هزارو سیصد تا سلام
خوبم .عماد هم خوبه
شما چطورین؟
به زودی زود...

طاهره دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:05 ق.ظ

سلام
حال شما؟
وای خانم تو رو خدا رحم کنید به جوجه!هر روز که نصفه جون میشه ...
زنده باشید

سلام
خوبین؟کنکور چطور بود؟
رحم کردیم ...تمام جون شد
ممنون

رضا سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:30 ق.ظ http://www.ghodsi10.blogfa.com

با سلام ، نمی دونم الان اونیکی جوجه مرده یا نه ولی می تونم بهتون یک خبر خوب بدم اگر تا به حال نمرده باشه مطمئن باش دیگه نخواهد مرد فقط باید مواظب باشید آقا کلاغه و گربه خانم ندوزنش ! و روزی یکساعت با مراغبت ویژه ازش ، بگذارید در حیاط پیاده روی کند . شاد باشید .

سلام
تا دیروز هم زنده بود خیلی هم زبل بود هرکسی میدیش می گفت این هنوز زنده است؟!!
فکر کنم چشم خورد دو روز لب به هیچی نزد و بعدش هم مرد
فکر کنم از تنهایی دق کرد

مریم و سعید و سروش زیر یک سقف سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:02 ب.ظ http://saghf.blogsky.com

ممنونم آنی جون
مرسی که سر زدی و ممنوم که نظرتو گذاشتی
مریم

کاری نکردم مریم جون

مژگان امینی چهارشنبه 16 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:44 ق.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

به بازی دعوتت کردم[نیشخند]

بازی می کنیم

سحر شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:40 ب.ظ

به نظر من یه کتاب بنویس بخدا پرفروش میشه خیلی داستان هات جالبه عزیزم من که هیچ وقت داستان نمی خونم همشو خوندم

حتما ..
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد