در مسیر زندگی

فرق نمی کنه که گودال آب کوچکی باشی یا دریا٫ زلال که باشی آسمان در تو پیداست.

در مسیر زندگی

فرق نمی کنه که گودال آب کوچکی باشی یا دریا٫ زلال که باشی آسمان در تو پیداست.

چرا رفتی؟؟؟

 

 

به در و دیورا نگاه می کنم  

خودم را بیشتر در این خانه غرق می کنم  

می خواهم حسش کنم  

اما نمی شود ..با من نمی جوشد 

توی دلم آنجا که نشنود می گویم  

هیچ حس خوبی به من ندادی ...هر روز دلتنگ تر می شوم 

دنبال جوابش تمام دخمه های دلم را می گردم...اما چه بی فایده.. 

 

خواهرم زنگ می زند 

خوبی؟ 

چه میکنی؟ 

چرا رفتی؟ 

مگر اینجا بد می گذشت؟ 

هر چه فکر می کنم نمی فهمم چرا رفتی ؟؟؟ 

ما که با هم خوش بودیم..پناه هم بودیم ...کنار هم بودیم ...شاید چند روز همدیگر را نمی دیدیم ...اما همین که بودی کفایت میکرد... 

 

 

خوب که فکر کردم فهمیدم دلیل دلتنگی ام چیست... 

خواهرم کجایی؟؟ 

دوستت دارم. 

مطمینم بازم به هم میرسیم  

این حس در درونم به شدت جریان داره 

ما دوباره بازم توی یک خانه خواهیم بود  

من ایمانم دارم 

 

 

بیشتر از ۱۰ روز است که ندیدمت 

هر چند فاصله خانه هایمان پیاده فقط ۱۰ دقیقه است... 

 

 

نظرات 23 + ارسال نظر
لژیونلا سه‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:15 ق.ظ

سلام آنی جون.
همین الان پاشو برو خونه شون. قدر این همسایگی رو بدون.

سلام عزیزم
آخه امروز مهمون دارم نمی شه

جلسه رسمیست سه‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:17 ق.ظ http://jalase-rasmist.blogsky.com

این ها اتفاق می افتد
من که در تنم با خودم همسایه ام گاهی ماه هاست بهش سر نمی زنم.بس که خسته م کرده.

بله درست است
جمله زیبایی بود
ممنون

باران سه‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:43 ب.ظ http://www.drzss1368.blogfa.com

سلام عزیییزم!!!
خوبی انی جونم
جدی این متن برای خواهرت بود؟
خیلی قشنگ بود
انی کاش می گفتی میاین تهران من خیلی دوست داشتم یکی از بهترین دوستای نتی ام رو ببینم
امیدوارم بازم بیایین تهران!!!
خواستین بیاین به من بگوو حتمااا

سلام جیگرممم
مرسی
بله برای خواهرم
ممنون
خوب منم دوست داشتم شما را ببینم اصلا به یک قرارا وبلاگی هم فکر کردم
اما تو این فصل و سرما دیدم مردم به دردسر میو فتند
بازم میام اگه تا سه هفته دیگه نیام حتما بعد از عید خدمت می رسیم

مرجان سه‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:34 ب.ظ

سلام آنی جان
اصل اینه که دلها بهم نزدیک باشه.الان ما هم همین جریانات رو داریم.
آنی اینقدر دلتنگی نکن.به هرحال چی.خانم خونه باید شاد باشه تا بتونه به دیگران هم منتقل کنه و یاد بده.
درسته عزیزم؟
الهی دلت شاد باشه

سلام بر خواهر مهربان
دوری شما که دیگه شده قوز بالای قوز
آخیه شما که مجردی باید فرصت بیشتری داشته باشی
شادی واژه غریبی است
ممنون

بهداشتی چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:15 ق.ظ

سلام بر آنی دپرس رسیدن به خیر. خوب سر عمادو شیره می مالین میرینا.این بچه کجاس تا من یه خورده توجیهش کنم؟؟؟؟
خوب عزیز من چرا زانوی غم بغل گرفتی آخه؟ پاشو برو یه سر بزن بیا بد مستقل شدین؟خونه واسه خودته.تازه س .سرمایه س.
جان من این قدر غمگین نباش....

سلام
کی گفته من دپرسم
کجایی؟پیدات نیست...
همین جا
این بچه اینقدر ملوس و با کمال است که می فهمد تو این سرما و دردبه دری دنبال ما نباشه بهتر است
نه کی گفته بده ...من بچه آخری همیشه حمایت شده
حالا رها شده ....
زیاد جدی نگیر

علی راد چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:58 ق.ظ

سلام آنی
ایشالا که خوبین؟ ولی دلتنگین خب ردیف میشه
یه خورده افسرده می زنی خانم /جمع و جور می کنی خودت رو حتما می تونی شما می تونید
راستی آنی بزرگتر از آنی هستین که می اندیشین
خیلی قشنگ هم می نویسی
می خوام زبون بذارم ولی نمی ذارم

سلام علی
خوبم
دقیقا خوبه خوب
نه زیاد بیشتر خسته
من فقط به یک مرخصی نیاز دارم
نه زیاد
ممنوننننننننننننننننننننن
دلت نیومد

مژگان امینی چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:50 ق.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

خوب من 15 بودم مژگان کلاس پنجمی. موقعی که تازه انقلاب شده بود ومن از حجابم مثل جانم مراقبت می کردم.
چقدر خواهرها دوست داشتنی هستند.همیشه درکنار هم خوش باشید.

آخیه کلاس پنجم بودین
خواهرم حجابت
ممنون عزیزم

مژگان امینی چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:55 ق.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

اینجا چه طوری نظر خصوصی بذاریم؟

یا برو روی اسم آنشرلی کلیک کن و تو صندوق پستی نظر بذار
یا اینجا بنویس خصوص من تاییدش نمی کنم

خیالاتی چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:20 ب.ظ

سلام
خوبین؟
عماد کوچولو خوبه؟
خونه ی جدید مبارک
بابا اینقدر سخت نگیرین مستقل شدن خیلی خوبه شما که زیادم تا خونه ی خواهرتون راه ندارین . خدا خیر بده گراهام بلو که همه رو به هم وصل کرده
به پیشنهادتون در مورد عمادم فکر میکنم!!!

سلام
ممنون
خوبه
مرسی
خدا خیر بده ...
منتظر هستم زودتر فکراتو بکن

خودنویس چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:00 ب.ظ http://www.jamedadiyeman.blogfa.com

آخ گفتی خواهر و کردی کبابم من چی بگم که خواهر ندارم؟!

من خودم خواهرت زیاد غصه نخور

مرجان چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:50 ب.ظ

همه همین میگن چون مجردی فرصت بیشتر داری؟
این روزا اینقدر سرم شلوغه و مغزم قاطی کرده که فکر میکنم اگه متاهل بودم جریان چی میشد؟شاید با دردل تو گوش شازده دلم کلی آرومم میشد!این فکر واقعی من هست.

همه درست میگن دیگه
جریان چی میشد؟؟؟
هان...
خوب درد و دل کن دیگه
من الان دو گوش شنوا هستم

دخترک چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:11 ب.ظ http://daryaye872000.blogfa.com

بابا این چه طرز نوشتنه دلمونو بردی اخرش میگی ۱۰ دقیقه فاصله داره میکشمتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت خوب پاشو برو چتر بنداز اونجا

خوب پس بگم چند دقیقه
خدا رحم کرده ۱۰ دقیقه است
وقت نمی شود

احمد پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:49 ق.ظ http://liberty01.blogsky.com

سلام آنی جان.
ما را هم به برادری ِ کوچک خودتان بپذیرید.. با این همه مهربانی.

سلام
کم لطفی نفرمایین ..شما برادر بزرگتر ما هستین

یک دانشجوی اقتصادی پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:50 ب.ظ

سلام...
الاغه جالب بود...
امان از دست عماد السلطنه...

سلام

امان

مانگی سو پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:35 ب.ظ http://www.mangisoo.blogfa.com/

سلام آنی جون!
خوبی؟
چقدر دلم برات تنگ شده بود.
خوش به حالت که اینقدر به خواهرت نزدیکی.
من عاشق خواهرام هستم. همیشه دوست دارم یه روز بیاد همه کنار هم و نزدیک به هم زندگی کنیم.
دلم برای حرفای عماد لک زده. از همین جا می بوسمش. راستی از تجربه های بچه داری البته پسر داری ات منو تجربه دارم کن. پسرم خیلی اذیت می کنه. این کولیکه هنوز که چهار ماهش تموم شده خوب نشده. دیگه دارم خل می شم.

سلام مانی جون
مرسی عزیزم
مگه شما نزدیک نیستین
انشاالله به آرزوتون می رسین
تحمل باید کرد فقط صبور باش

محبوبه جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:00 ب.ظ

سلام..اخی ...ایشالا زود زود همدیگه رو ببینید

سلام..ممنون

×بانو! شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:32 ق.ظ http://delneveshteha-007.blogfa.com/

سلام عزیزم
خوبی؟
میفهممت خانومی ولی باز هم قدر این نزدیک بودنتونو بدون گلم حالا باز خیلی خوبه که تو یه شهر و کشور هستید تازه به قول خودت پیاده 10 دقیقه راهه...
تنبلی نکن زود به زود پاشو برو پیش خوهرت دِهَ

سلام عزیزم
مرسی
باشه الان راه میوفتم

آیدا دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:40 ق.ظ http://httphttp://aidaaaa.blogfa.com/

منم وقتی خونه ام از خونه خواهرم دور شد همین احساس رو داشتم.

خوشحالم یک همدرد پیدا کردم

احمد سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:19 ب.ظ http://liberty01.blogsky.com

آخ آخ دیدی چه اشتباه بزرگی کردم!.. حکم اعدام برای همین مواقع خوب است دیگر خواهر کوچولوی من!

اشکال ندارد گاهی پیش میاد خان داداش

آرمان چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:22 ق.ظ http://tik-tak1.blogfa.com

از دست این زندگی پر از شلوغ و پلوغی که برای آدم ده دقیقه ام وقت نمی زاره!

آه درست است خسته شدم از این همه شلوغی و پلوغی

بهداشتی پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:41 ب.ظ

درگیر امتحانام بودم.همیشه می خوندمت ولی بعضی وقتا حس کامنتم نیست
جدا!!! منم یکی مونده به اخرم ولی هیچ وقت ازین شانسا نداشتم.برعکس مسئولیت پذیرم کردن... بهم گفتن همه کارامو خودم باید بکنم

خسته نباشی عزیزم
میدونم چی میگی تجربه اش کردم
چه حیف شد اگه آخری بودی همه چیز ردیف می شد

سارا جمعه 15 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:57 ب.ظ http://zibayeirani2.blogfa.com/

خصوصی
سلام
دوست عزیزم داریم برای یک دختر خانوم یتیم که وضع مالی خوبی نداره، جهزیه درست می کنیم. اگر در توانت هست و مایلی کمک کنی خبر بده.

چرا خصوصی عزیزم
خوب عمومی کن تا اگه کسی خواست کمک کند
ما خودمون همیشه از این کارها می کنیم البته نه به سبک شما

غزل شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:00 ق.ظ http://ruzname.persianblog.ir

دوستای کمی دارم تو دنیای وبلاگ نویسی. اولها می گفتم چون دارم خاطراتمو می نوسیم اگرم کسی نخونه مهم نیست اما الان میبینم بعضی وقتها مسائلی پیش میاد که دوست دارم بعضی ها در موردش نظر بدن تا بدونم نظر بقیه چیه. برا همین اگه خوندن وبلاگها یکی از سرگرمیاته خوشحال میشم یه سریم به ما بزنی.

آخیش...کمی صبور باش حتما دوستان خوبی پیدا خواهی کرد
شرمنده در حال حاضر فرصت سر زدن به دوستان خودم را هم ندارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد