در مسیر زندگی

فرق نمی کنه که گودال آب کوچکی باشی یا دریا٫ زلال که باشی آسمان در تو پیداست.

در مسیر زندگی

فرق نمی کنه که گودال آب کوچکی باشی یا دریا٫ زلال که باشی آسمان در تو پیداست.

عزیزمن بیا متفاوت باشیم

این مطلب  بخشی از نامه‌های نادر ابراهیمی به همسرش است .من خوندم خوشم آمد امیدوارم شما هم خوشتون بیاد.

 

در این راه طولانی که ما بی‌خبریم

همسفر!

و چون باد می‌گذرد دو نفر که عاشق‌اند و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است، واجب نیست که هر دو صدای کبک، درخت نارون، حجاب برفی قله علم کوه، رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند.

بگذار خرده اختلاف‌هایمان با هم باقی بماند .

خواهش می‌کنم! مخواه که یکی شویم، مطلقا

مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم .

و هر چه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد .

مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم .

یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را

و یک شیوه نگاه کردن را

مخواه که انتخابمان یکی باشد، سلیقه‌مان یکی و رویاهامان یکی.

هم‌سفر بودن و هم‌هدف بودن، ابدا به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست.

و شبیه شدن دال بر کمال نیست، بلکه دلیل توقف است .

عزیز من!

اگر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت که یا عاشق زائد است یا معشوق و یکی کافی است.اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یکی نیست، بگذار یکی نباشد .

عشق، از خودخواهی‌ها و خودپرستی‌ها گذشتن است اما، این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست .

من از عشق زمینی حرف می‌زنم که ارزش آن در «حضور» است نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری.

عزیز من!

بگذار در عین وحدت مستقل باشیم.

بخواه که در عین یکی بودن، یکی نباشیم.

بخواه که همدیگر را کامل کنیم نه ناپدید .

بگذار صبورانه و مهرمندانه درباب هر چیز که مورد اختلاف ماست، بحث کنیم ،اما نخواهیم که بحث، ما را به نقطه مطلقا واحدی برساند.

بحث، باید ما را به ادراک متقابل برساند نه فنای متقابل .

اینجا سخن از رابطه عارف با خدای عارف در میان نیست .

سخن از ذره ذره واقعیت‌ها و حقیقت‌های عینی و جاری زندگی است.

بیا بحث کنیم.

بیا معلوماتمان را تاخت بزنیم.

بیا کلنجار برویم .

اما سرانجام نخواهیم که غلبه کنیم.

بیا حتی اختلاف‌های اساسی و اصولی زندگی‌مان را، در بسیاری زمینه‌ها، تا آنجا که حس می‌کنیم دوگانگی، شور و حال و زندگی می‌بخشد نه پژمردگی و افسردگی و مرگ، حفظ کنیم.

من و تو حق داریم در برابر هم قدعلم کنیم و حق داریم بسیاری از نظرات و عقاید هم را نپذیریم.

بی‌آن‌که قصد تحقیر هم را داشته باشیم .

عزیز من! بیا متفاوت باشیم. 

 

پ ن۱:فکر کنم از این به بعد فقط هفته ای یکبار اونم ترجیحا جمعه ها آپ کنم .از همه دوستانی که مدام به من سر میزنن هم ممنونم ببخشید دیگه برام بیشتر از این و سریعتر امکان پذیر نیست . 

پ ن۲:دوست دارم هر دفعه یک پینوشت از عماد بنویسیم که خاطراتمان هم ثبت بشه . 

پ ن۳:خوب خاطره از عماد برای یه وقت دیگه (الان باید برم شام درست کنم ).  

می تونین عکس بچه شرک را در ادامه مطلب ببینید.

 

چند روز پیش عماد با رنگ انگشتی هاش نقاشی می کشید که یکدفعه تصمیم گرفت صورتشو نقاشی کنه و گفت همه صورتمو سبز کن ماهم  اسمشو گذاشتیم بچه شرک .

نظرات 43 + ارسال نظر
فائقه جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 07:51 ب.ظ http://www.faegheh.blogsky.com

سلام

خیلی خیلی متن قشنگی بود


مثل همیشه سلیقت در انتخاب موضوع ها هم حرف ندارم


موفق باشی

سلام
مرسی عزیزم
شما هم موفق باشید

زندگی جاریست... جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:09 ب.ظ http://parvazz.wordpress.com/

سلام
متن قشنگی بود.
شما باشین هر وقت دوست داشتین آپ کنین.
داشتم با خودم فکر میکردم بچه شرک دیگه کیه ؟ که دیدم آخییی الهی عماد کوچولو خودمون منظورتونه حالا با چی صورتش رو سبز کردین؟
شام چی درست می کنین ؟ یه دره هم برای ما پست کنین ببینیم دست پختتون چطوریه ؟

سلام
مرسی
با رنگ انگشتی که از بس توی تلوزیون تبلیغشو کردن عماد هم گفت برای من بخرین و روش نوشته بدون مواد شیمیایی و مضر
شام چه قابلی داره تشریف بیارین با هم شام بخوریم
راستش دیگه دیر شده بود غذای مورد علاقه همسر و درست کردم عدس پلو البته یکم هم میگو سرخ کردم چون عماد سفارش دادن

شهاب حسینی جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:23 ب.ظ http://www.roozneveshtam.blogfa.com

سلام

اینطور که معلومه خونه ی شما الگوی مصرف انرژی رعایت نمیشه !

چون آقا عماد شما با لباس کم در زمستان سرد شهرکرد ، برای خودش حالی میکنه !

سلام
نمی دونم چرا خانه ما خیلی گرمه ما روزها فقط یه بخاری تو سالن روشن می کنیم و شبها بخاریه تو اتاق خواب اتفاقا مصرفمون خیلی کمه
اما دلیل اینکه عماد لباس کم تنشه اینه که وقتی با رنگ انگشتی هاش کار می کنه من لباسشو در میارم که رنگی نشه و زیر پیراهن تنش می کنم

رضا جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:46 ب.ظ

چند روز قبل هم پسر دوساله ما با آبرنگ های خواهرش چه هنری بر روی خودش خلق کرده بود
کجا بود خالق لبخند ژوکوند که بیاد و الگو بگیره
عکس هاش هم گرفتم

خدا براتون حفظش کنه
کاش میشد ما هم عکسشو ببینیم
هیچ آدرسی ندارین ؟

زبل خان جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:46 ب.ظ http://zebelestan.wordpress.com

جانم عزیز دل...چقدر خوشگله..این عکسشو بذارید به جای عکس پروفایلتون...

البته یکم تو عکس شلخته است .وقتی با رنگ انگشتی هاش کار میکنه لباساشو در میارم که رنگی نشن دیگه هم موهاشو مرتب نکردم بچه ام یکم شلخته شده

زبل خان جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:46 ب.ظ http://zebelestan.wordpress.com

عماد شبیه کیه؟؟

راستش هم شبیه منه هم باباش
همه میگن چشم و ابروش به باباش رفته بینی و دهنش به من
دایی آقای همسر هر وقت عماد را می بینه میگه نمی شه گفت شبیه کدومتونه یه ترکیب قشنگ از هردوتاتونه
اگه همراه من باشه همه میگن شبیه خودته اما اگه باباش هم کنارمون باشه آنوقت دیگه نمی شه گفت شبیه کیه
من همیشه میگم اگه خوشگله شکل منه اگه زشته به باباش رفته

رضا مدهنی جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:18 ب.ظ http://madhani.blogfa.com/

اون پیام بالا (لبخد ژوکوند ) اثر ما می باشد
منظورم پیام بالا اثر ما بود نه لبخند ژوکوند

بله
پس منتظریم تا عکس گل پسرتون را ببینیم
با صورت آبرنگی

سرویس وبلاگ دهی قلم وبلاگ شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:04 ق.ظ http://www.ghalamweblog.com

www.ghalamweblog.com سرویس وبلاگ دهی قلم ویلاگ با ارایه سرویس های متفاوت با سرویس های دیگر وبلاگ دهی و بدون تبلیغات در وبلاگ ها و با قالب های جدید و متنوع

medisa شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:18 ق.ظ http://naughtydentist.blogfa.com

salam.
cheghad khub gofte,matne kheili kheili jalebi bud,kheili khosham umad
savesh kardam,khodaro che didi,balke y ruz b dard khord

سلام
حتما همینطوره

نیما شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:25 ب.ظ

میبینم که شعر جالبی گذاشتین لذت بردیم......
میبینم که هفته ای یک بار اونم جمعه ها میخوان بیان......جمعه ها که تعطیله....
میبینم که عماد رو نیوردی.....
میبینم که.......ای وای غذام سوخت.....من برم ....خاک بر چوک.......چرا عماد رو به این روز انداختی عوض اینکه بری غذا درست کنی برو صورتت عماد رو بشور.......
میبینم که........
منم میخوام اینجوری برنامه ریزی کنم
پس منم از هفته بعد شاید...........

کجای این شعر بود ؟!!!
خوب شما شنبه ها بیا
اینو درست گفتی غذام سوخت اما فقط یکم
صورت بچه را که خیلی وقته شستم
خوب برنامه ریزی کن ما که حسود نیستیم

زبل خان شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 05:39 ب.ظ http://zebelestan.wordpress.com

انی خانوم چشم وابروش که خوشگله که میگید به باباش رفته و...اگه زشته به بابش رفته...

چشاش مثل همه بچه ها یه معصومیت خاصی داره در کنارش شیطنت هم داره ..مخصوصا مدلی که تو عکس نگاه کرده....
در کل خیلی خوشگله..تمام کاراشو که تو وب گفتیدو دارم با این صورت تصور میکنم....سیندرلا...و..

خوب من که جدی نمی گم شوخی می کنم
بچه خیلی معصومیه خداییش یکم شیطونی لازمه اما اصلا شیطونیاش زیاد نیست

مرجان شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:14 ب.ظ

سلام عزیزم
خیلی وقته حس میکنم نیومدم.یعنی کلا نیومدم.منم اعتیادم رو دارم ترک میکنم.همه چی اندازه.اندازه نگه دار که اندازه نکوست
فدای عمادم بشم.خدا نگهش داره این شرک کوچولوی بزرگمون رو
نامه بسیار جالب بود.
موفق باشی

سلام
هم لایق دشمن است و هم لایق دوست ....
خوب اعتیاد به هر چیزی در کل خوب نیست خوشحالم اعتیادت کم شده
مرسی
شما هم موفق باشید

مژگان امینی شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:58 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

ولی قبول دارید که بعد از چند سال خصوصیات همسران شبیه هم می شود .حتی اگر باهم بحث نکنند.

آره قبول دارم
و خیلی هم به نظر من بده .
شبیه نشن خیلی بهتره باید بتونن تفاوتها را حفظ کنن

مانگی سو یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:40 ق.ظ http://www.mangisoo.blogfa.com/

سلام آنی جونم!
با پست قشنگت آدم عاشقتر از پیش می شه...
من یه تصویر رو خیلی دوست دارم و همیشه واسه خودمو گل اقا تصورش می کنم...
پیرمرد و پیرزن شیک پوشی که موهاشون سفید شده و بازو به بازوی هم تو یه خیابون خلوت با ردیف درختای تنومند و سبز قدم می زنن...
من و یه جورایی به اون تصویر کشوندی...
کاشکی از عماد جون هم می نوشتی..

سلام مانی جونم
من عاشقتر از پیشم دارم عاشقترم میشم ....
چه تصویر زیبایی ...وایییی
عکسشو گذاشتم دیدی؟

مرجان یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:01 ب.ظ

! !

(یکی از شکلکای مورد علاقم میخواستم اینجا نبود!)

آخیه ...کدوم شکلک ؟

یک دانشجوی پزشکی یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 06:02 ب.ظ

سلام.به نظر من هم تشابه خوب نیست.اینکه هر چی من دوست دارم کسی دیگه ای دوست داشته باشه .....عماد کوچولو رو!خاله قربونش بره هم نقاشه هم بازیگر!

سلام
منم همینطور فکر می کنم تشابه مهم نیست تفاهم مهمه
مرسی
بیشتر که بازیگره تا نقاش

مژگان امینی یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 08:39 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

چرا؟

خوب یادمه که مامان و بابام هم خیلی شبیه هم شده بودن و حتی اگه مامانم یه حرف اشتباهی میزد بابام قبول میکرد یعنی اینقدر مثل هم شده بودن که مدام همدیگه رو تایید میکردن و به نظر من جالب نبود و خودم هم از روزی میترسم که ما هم همینجوری بشیم

یک دانشجوی اقتصادی یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:02 ب.ظ

سلام
به دلیل تحت تاثیر قرار نگرفتن نخوندم
ماشالا عماد...

سلام
حالا نخونده از کجا فهمیدی که تحت تاثیر قرار نگرفتی ؟
مرسی

آنی دوشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:29 ق.ظ http://www.anitafaramarz.blogfa.com

عشق یعنی نگریستن به کوه ها از زاویه های گوناگون ...پائولوکوئلیو

ممنون از جمله قشنگتون

درفشی دوشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:27 ق.ظ http://3-sotoons.blogfa.com

سلام.

نوشته‌های نادر ابراهیمی همواره مرا به وجد و هیجان مبتلا می‌کند! گفتم «مبتلا»... نمی‌دانم چرا با خواندن این گونه نثرهای عمیق، به اندوهی ناشناخته دچار می‌شوم... بگذریم.
زمانی که نوجوان بودم کتاب «بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم» از همین مولف گرانقدر را خریدم و خواندم. تاثیر عمیقی بر من داشت به حدی که سال‌هاست مفقود شدن آن را فراموش نمی‌کنم!

سلام
آخیش چه حیف ...خوب یکی دیگه می خریدین

هرمان دوشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:04 ب.ظ

سلام
هرمان وارد می شود
خوب هستین؟
پستهایی که گذاشته بودین رو خوندم جالب و قشنگ بود
منم این مدتی که نبودم حسابی ترکش کردم!
ولی واقعیتش دوستای وبلاگی خیلی بامعرفت تر از دوستای حقیقی ان یعنی واسه من که این جوریه!
دیگه چطورین ! عماد عزیز خوبه ؟ به آقای همسرتون هم الان سر می زنم
فعلا

سلام
خوب به سلامتی
منم قبول دارم دوستای وبلاگی خیلی با حالن یه جوری همشون خوب و فهمیدن اصلا من حس می کنم اینجا یعنی تو نت همه خیلی آدمو درک می کنن
خوبیم مرسی عماد هم خوبه

[ بدون نام ] دوشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 08:40 ب.ظ http://www.ab72.blogfa.com

متن بسیار زیبایی بود

ممنون

خانم ورزش دوشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:14 ب.ظ http://sahar444.blogfa.com/

خا حفظش کنه کوچولوتون رو

ممنون عزیزم

زبل خان سه‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:47 ب.ظ http://zebelestan.wordpress.com

پدر ماردا چیه...من چون کوچیکی بودم.اسباب بازی خونه بودم..این بلاهای آسمانی از طرف داش علی وآبجی یانگوم خانومه....تازه گاهی به این جمع ظالم پسرخالم که از لحاظ سنی بین اون دوتاست اضافه میشده....
منم مظلوم.....

خوب خودت که میدونی چیه ماردا یهنی مادرها
خوب از دست اونا جون سالم به در بردی

ارمان سه‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:14 ب.ظ http://sadehtar.wordpress.com/

سلام!
یاد نامه های فروغ به شاپور افتادم! خیلی قشنگ بود

این عماد خانتون سیاسی می زنها! جنبش سبز و اینا!! ستاره دار میشه بعد دبستان راش نمی دنا
تکذیب نکنید که باور نمی کنم!

سلام
ممنون
خوب نسل جدید همه از بچگی دارن خط خودشون را مشخص می کنن
خودم تو خانه بهش درس یاد میدم
چی بگم ...

مرجان سه‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 04:11 ب.ظ

سلام سلام عزیزم
آنی خوب و تیزم

احوالات شریف خوب هستین؟
آنی امروز یه مراجعه کننده داشتم.طفلی هم ناراحتی قلبی داشت هم اعصاب هم صرع داشت.گفتم بیا وزنت رو بگیرم.رفتیم اتاق بغلی گفتم بفرمایید بالای ترازو گفت خواهش میکنم ،شما بفرمایید! در عین حال که از ادبش که اون رو ضایع کرد دلم سوخت ، ب هزار زحمت خندم رو نگه داشتم که فقط نترکم!

سلام
مرجان جونم
خوبی
آخیه ...خدا خودش بهش کمک کنه ..حالا اول شما می رفتی رو ترازو

علی راد سه‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 04:40 ب.ظ

سلام آنی
نه این حرفه چیه ن ناراحت نیستم . من که نمی تونم کسی رو مجبور کنم که از من کمک بخواد
اتفاقا اومده بودم متن نادر ابراهیمی رو دیدم دیگه کامنت نذاشتم . چون قبلا خوندمشو و چندان برام جالب نبود.
میرعماد ما هم که بزرگ شد از هیکلش مشخصه تیز و شلوغ هستش.بوسی از راه دور به آینده ساز ایران.

سلام
جالبه چقدر سلیقه ها فرق می کنه ...نه
آره همینجوریه
ممنون

دکی بارونی سه‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:57 ب.ظ http://golibarayeto.blogfa.com

سلام
آخییییییییی. قربونش
چه شیطونه قیافش آقا عماد. وای که معلومه با شیطونیاشو شیرین کاریاش چی می کشین

سلام
بعضی وقتها شیرین کاریاش و شیطونیاش خیلی مزه میده
اما در کل بچه خیلی شیطونی نیست

مرجان چهارشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:17 ق.ظ

آره ...دل آدم میترکه این آدما رو میبینه.چشاشم شدیدا ضعییف بود.یکیش ۲/. یکیشم ۷/. فکر کن اینقدر بدبختن نمیتونن به خودشون برسن.حالا فکر کنم این یکی از کوچکترین بدبختیاست!دلم داره میترکه به خدا....

خوب از این آدما تو جامعه کم نیست منم چند روز پیش با یکیشون برخورد داشتم که آمده بود تو تمیز کردن خانه کمکم کنه
می گفت یکساله نتونستن یک کیلو گوشت بخرن و بچه اش کم خونی داره و....
چه کنم دلم از سنگ که نیست

رضا محمدزاده چهارشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 06:51 ب.ظ http://www.rezamohamadzade.blogfa.com

سلام
انشالله که رنگ صورتش قرمزه و به سبز میزنه چون هیس رنگ سبز یکم هییییییییییییییییییی....
پستت خوب بود نامه جالبی بود

سلام
خوب عماد چون به شرک علاقه داره گفت صورتشو سبز کنیم سی یا سی نیست از این شکلک سبزه هم خیلی خوشش میاد
ممنون

نیما چهارشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:49 ب.ظ

میبینم که نه......با با نمیبنم هفته پیش دیدم....
میبنم که شنبه ها .......
هیچی بابا نه دیگه نه شنبه نه یکشنبه .....هیچی نمیبینم....
میبنم که........

میبینم که ...من که گفتم جمعه بیا
امروز که چهارشنبه است

یک دانشجوی اقتصادی پنج‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:20 ق.ظ

شما هم مثل اقا ربول خوب تکه میندازین

خوب دیگه کمال همنشین در من اثر کرد ...خوب دیگه ...باید چی می گفتم ؟
اما معلوم بود متنو خوندین و حالشو بردیم نه ؟

باران پنج‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:41 ق.ظ http://www.drzss1368.blogfa.com

سلامممممممممممممممممم
خوبی انی جوونم؟
چقدر دلم تنگ شده بود برات
امتحانامون دیگه تموم شد!
دعا کن نتیجشم خووب شه
چقدر قشنگ بود این نامه!
پست پایینیم خوندمممم و هم چنین باز پایینیش!
وای قربونه عماد برم من چقدر این بچه بامزست!
می گم حالا رفتی کلاس یوگا؟
خووب هست؟؟؟
خیلی خوشحال شدم باز اومدم اینجااا

سلام
ممنون
خوب خدا را شکر ..انشاالله که نتیجه اشم عالی میشه
راستش یه جلسه رفتم خوب بود گذاشتم بعد از عید برم ادامه کلاس یوگا
مرسی

باران پنج‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:57 ب.ظ http://www.drzss1368.blogfa.com

وای انی جوون این چه حرفیه!!!!!!!
چرا باید از دستت ناراحت باشم
من عاشقتم
یکی از بهترین دوستای وبلاگمی
امتحان داشتم که نمیومدم!
قربونت برم
امیدوارم از دستم ناراحت نشده باشی

وای عاشق من !!!
کلی ذوق کردم
ممنون عزیزم
نه من که ناراحت نشدم گفتم شاید سوءتفاهم شده باشه
وای خدا نکنه قربون من بری عزیزم

حاج جمعه 16 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 08:21 ب.ظ

سلام من خیلی وبلاگ شما را دوست دارم ولی وقتم کمه دلم برای خودت و عماد تنگ ده

سلام
ممنون عزیزم اگه شما همون دوست من هستین باید بگم منم دلم براتون تنگ شده ببخشید که زیاد سر نمی زنم اگه شد این هفته یه روز با عماد مزاحمتون میشم

آتیش پاره شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 07:29 ق.ظ

به به آقامون!
امیدوارم خدا وقتتونو زیاد کنه!

به به عروسم
وقتی عروس آدم ول میکنه میره شمال دنبال خوش گذرونی
دیگه وقتی هم واسه آدم می مونه ...هان

نیما شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:35 ب.ظ

میبینم که از چهار شنبه به این ور چند روز گذشته ولی بازم نمیبینم که.....

میبینم که عماد نیست....بگو بیاد یه کم بهم روحیه بده.....

ببین ..از جمعه هم گذشت ..
عمادم خوبه ..باشه میگم

بهزاد شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 07:30 ب.ظ http://dsbehzad.blogfa.com

هیچی!...غرض ،عرض ارادت بود! ((:

خوشحالم که آمدی و امتحانات تمام شد
هیچی شما خودش کلی زیاد واسه ما :)

صحرا یکشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:12 ق.ظ http://www.insomniac68.blogfa.com

سلام.میگم چقدر حال میده نامه مردمو بخونیماانازیی عماد کوشولو

خوب نامه خصوصی نبود تازه پیشنهاد شده همه زوج ها این نامه را بخونن
ممنون

مرجان یکشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:12 ب.ظ

سلام
ای بابا
خوب دخترم یه دو خط بنویس دیگه بیام اینجا لااقل یکم حالم برانگیخته شه!
خوبین شما انشالله
قرار بود جمعه به جمعه انگارکی آپ بفرمایین؟ها؟

سلام
ای مامان
نوشتم بابا خودت وبلاگتو حذف کردی رفتی با خیال راحت نشستی هی می گی آپ کن
شما هم دیگه جمعه ها بگین
چه جمعه ها که یک به یک غروب و شد آپ نکردی :)

رهــــا دوشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:34 ب.ظ http://rad6718.worpress.com

نوشته های نادر ابراهیمی جدا فوق العاده ست...خیلی لطیفه...روحش شاد....
از گوگل ربدر خونده بودم پستتو اگه الان نظر گذاشتم ببخشید...
عماد رو هم یه ماچ محکم محکم بکن

بله ...راستش من زیاد نوشته هاشو نخوندم این نامه را هم اتفاقی دیدم
اشکال نداره
چشم محکم

سارا از ژوژمان دوشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 07:17 ب.ظ http://judgment89.wordpress.com

سلام
آنی خانم خوبین ؟ خوشین ؟ سلامتین ؟
چقدر این نامه ابراهیم نادری پرِ حرف بود . « من از عشق زمینی حرف می‌زنم که ارزش آن در «حضور» است نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری.»

متاسفانه خیلی از زندگی مشترک ها خلاصه شده در همین محو شدن در دیگری ! شاید علتش اینه که راهی واسه درک مشترک و حضور مسالمت آمیز دو ایده متفاوت در کنار هم پیدا نشده ! و تنها راه دم دست محلول شدن در دیگری !
پ.ن 1 : اینجوری برنامه ریزی کردین که بمونین نشون میده هنوز ما واستون مهمیم ! اشکال نداره . شما باشین هر چند کم . مثه خود من
_عماد خیلی بامزه است تو عکس .سبزتـــــــــــــــــــه البته فقط تو خونه

سلام عزیزم
به نظر من هم خیلی عمیق و زیبا بود
واقعا همینطوره که شما گفتین این روزها همه اصرار دارن طرف مقابلشون عین خودشون باشه به نظر من هم تفاوتها باید حفظ بشه شاید این تفاوتها بودنش زندگی را قشنگتر هم بکنه
من هستم ...عزیزم
ممنون...عشق شرک

زندگی جاریست ... دوشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:43 ب.ظ http://parvazz.wordpress.com/

سلام آنی خانوم
پس کجائین ؟ مگه قرار نبود جمعه ها آپ کنین ؟ الان که دوشنبه است که !!

سلام گلم
همینجا به خدا سر میزنم اما وقت آپ کردن ندارم
ببخشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد