در مسیر زندگی

فرق نمی کنه که گودال آب کوچکی باشی یا دریا٫ زلال که باشی آسمان در تو پیداست.

در مسیر زندگی

فرق نمی کنه که گودال آب کوچکی باشی یا دریا٫ زلال که باشی آسمان در تو پیداست.

جوجه جوجه طلایی

                         

                     یک روز از زندگی عماد و جوجه ها به روایت تصویر  

                                              

                                        لطفا ادامه مطلب  

                      

                    توصیه می شود  دیدن تصاویر را از دست ندهید

یک عکس هنری از جوجه ها  

                      

 

 

 جوجه ها در حال تاب بازی (طفلکی ها)  

                     

جوجه ها در حال سرسره بازی (این ابتکار خود عماد بود) 

 

                  

  

جوجه ها در حال دوچرخه سواری (اگه دقت کنید تو سبد قابل مشاهده هستن)  

                   

 

اینم یه بوس تقدیم به همه شما  

 

                 

 

در ضمن اون جوجه نارنجیه که عماد بیشتر دوسش داشت دیروز مرد . 

عماد :مامان اگه یه جوجه را سفت بگیریمش و فشارش بدیم که دیگه جیک جیک نکنه و نوکش باز بمونه بعد بذاریمش زمین شروع کنه جیک جیک ..چی می شه ؟ 

من :فکر کنم بمیره . 

حالا راستش بگو جوجه ها را اینجوری کردی ؟ 

عماد :آره اما نمرد که ... 

چند ساعت بعد ...مرد.

نظرات 26 + ارسال نظر
رضا.شـ | pesarak.net سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:46 ق.ظ http://pesarak.net

چند خط آخرش جالب بود!
در هر صورت میمیره ولی یه زمانی هم داره تا به مردن فکر کنه!

چند خط آخرش که خیلی بد بود
چرا در هر صورت میمیره!!!
شاید هم نمرد .

×بانو! سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:46 ق.ظ http://delneveshteha-007.blogfa.com/

واییییییی بیچاره جوجه‏ها
مجبورن وقتی دارن تاب و سرسره سواری میکنن بهشون هم خوش بگذره!!

حتما ...مجبورن خوش بگذرونن چرا که عمر زیادی شاید نداشته باشند

لژیونلا سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:51 ق.ظ

سلام
نازی عماد خوشگلم. خوش بحالش. چه کیفی میکنه این بچه.
یکی از عکسها در راستای اشاعه تهاجم فرهنگی بود. من هم نگاش نکردم.

سلام عزیزم
منم خیلی جوجه دوست داشتم اما هیچ وقت برام نخریدن
برای همین دلم نمی خواد عماد تجربه منو داشته باشه
اوا خواهر اینا که دیگه عادی شده..همه یکی دارن
تازه اگه نباشه که حوصله امون سر میره

مهمانی خصوصی من سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 04:24 ب.ظ http://myopp.blogfa.com

ممنون خیلی لطف دارین ...

خواهش می شود
قابلی نداره
هر چند در حقیقت لطف از طرف ما نیست

یک دانشجوی پزشکی سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:22 ب.ظ

سلام.من گفتم جوجه ها زود می میرنعماد چه شیطونه.خاله قربونش بره

سلام
آره گفتین..اما هنوز یکیشون زنده است
از طرف عماد:ممنون خاله جون ..

کیمیا سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:16 ب.ظ http://www.kimiya-79.blogfa.com

سلام وبلاگ قشنگی داری
به وبلاگ من هم سری بزن
و نظرت را بگو

سلام
ممنون
چشم

بهداشتی سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:50 ب.ظ

سلام. خدا بیامرزدش.غم آخرتون باشه
این عکسا بالا نمیان.حالا من چطوری تصور کنم ها؟؟؟؟
مراسم خاک سپاری هم داشتین؟

سلام
نگو که دلم خونه
حالا اگه نشد ببینین
بگین تا براتون ایمیل کنم
نه بابا انداختیمش تو سطل زباله ...

رضا مدهنی سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:54 ب.ظ

خیلی زیبا بود
عماد نوشتهای تصویری بهتر ازتوصیفی است

ممنون دکتر جان
عماد نوشت که دیگه آخرش بود ..

رضا.شـ | pesarak.net سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:50 ب.ظ http://pesarak.net

در مورد مطلب وبلاگم برداشتم رو آخر میگم

باشه آخر بگو

باران چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:12 ق.ظ http://www.drzss1368.blogfa.com

سلاممممم
چه پست باحالی!
فدای عماد و جوجه هاش
پسر بچن دیگه عشق فشار دادن جوجه دارن
یاد پسر خاله خودم افتادم!!!
به به چه سر سره باحالی
خیلی این پستو دوست دارم

سلامممممممم
جدی میگین؟
عاشق قدرت ...بعضی وقتها قدرت خودشون را فشار دادن موجودات بیچاره به رخ می کشن
آره دیگه مخصوصا برای اون جوجه ها
منم شما را خیلی دوست دارم

محبوبه چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:31 ق.ظ

سلام سریال قشنگیبود اسمشو بذار عماد و جوجه ها . عماد یه نابغه است مطئن باش

سلام
سریال ...اینجوری هم می شه بهش نگاه کرد
فکر کنم از نوع راز بقا باشه
البته این مدلش راز بی بقا شدن است
جدی...من اگه بگم میگن همه مادر ها بچه خودشون را نابغه می بینن

محبوبه چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:32 ق.ظ

واقعا یه ناابغه است ببخشید جمله بندیم ناقص شد بچه های مستعد وباهوش همیشه شیططونن راستی چرا اسمشو گذاشتین عماد؟

ممنون شما لطف دارین
جریان انتخاب اسمش طولانیه ..
اول می خواستم بذارم آرین و دیگه این اسمو انتخاب کرده بودم
اون موقع مدیر و صاحب امتیاز یه مهد بودم که یه بچه آوردن مهد که بچه نگو زلزله بود خیلی بی تربیت و غیر قابل کنترل که اسمش هم آرین بود
از هر چی آرین بود دیگه حالم بهم می خورد
خلاصه خانواده همسر یعنی مادر شوهر می گفت یه اسم بذارین که الدین داشته باشه مثل صدرالدین و بهاالدین و...که اینا را تو فامیل داشتیم
منم گشتم و عماد الدین را پیدا کردم
و چون اعتقاد دارم اسم روی شخصیت هم تاثیر داره
عماد الدین را انتخاب کردم که ستون دینش همیشه محکم بمونه و پسر بدی نشه
حالا اسم خوبی هست ؟

بهداشتی چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:48 ق.ظ

نه.ولی بازم سعی میکنیییییییییم
آخه دختر همسایه ما ۲تا جوجه خریده بود بعد گربه اومد هردوتاشو خفه کرد.وقتی می خواست ببره یکی افتاد تو حیاط.یک مراسم گریه زاری بود بیا و ببین اونی که توحیاط افتاده رو خاک کرده بود.رو قبرشم شاخه گل و اینا...
بعد گربه شب اومده بود از زیر خاک برده بوده...!!!
مامانش میگفت اینم منتظره گربه بیاد با دستاش خفش کنه

خوب دخترها حساس ترن نسبت به پسرها
عجب گربه ای بوده

بابک چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:03 ب.ظ http://babaktaherraftar.blogfa.com

ماشاالله چه مردی شده برای خودش...
یادتونه گفتم می تونم عماد ببینم که چه حالی بده به این جوجه ها....

ممنون...
آره گفتین ...
اما براش تجربه خوبی می شه

محبوبه چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:16 ب.ظ

عالی همیشه ایشالا همین طور باشه

ممنون
انشاالله

ای آزادی! تو چقدر خوبی چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 07:00 ب.ظ http://liberty.blogsky.com

سلام خانم آنشرلی

حال شما چطور است؟

خیلی وقت بود نبودم... گر چه حالا دیگر بودن یا نبودن مهم نیست بلکه چگونه بودن مهم است. به هر حال، مدتی از خواندن نوشته‌های شما و سایر دوستان محروم بودم... به جبر زمانه!

خدا پسر گل شما رو حفظ کنه خیلی خوشگله.

اما خیلی دلم سوخت برای آن جوجه!

وقت شد سری به وبلاگم بزنید، مزید امتنان است.

سلام
خوبم ..ممنون
جبر زمانه؟؟چرا؟
مرسی
خوب منم دلم سوخت و نمی ذارم خیلی اذیت بشن
حتما در اولین فرصت

پسر شیطون پنج‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:49 ق.ظ http://narcist.blogfa.com

اول سلام.
دوم چطوری؟
.
.
.
.
سیصد و هفتاد و چهارم این که خیلی خوشکل بود. دلم واسه عماد تنگ شده بود
عکس اولت خیلی هنری و قشنگ بود واقعا"

اول علیک
دوم خوبم شما چطورین
.
.
.
.
سیصد و هفتاد و چهارم اینکه شما لطف دارین مرسی
ما هم دلمون واسه شما تنگ شده .هر چند وقتی هم که هستی ما نمی بینیمت
ممنون بالاخره یکی از هنر ما تعریف کرد

زندگی جاریست... پنج‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 07:08 ب.ظ http://parvazz.wordpress.com/

سلاااااام آنی خانوم عزیزم
می بینم که عماد کوچولو از تنهائی دراومدن.
در جواب خانوم دکتر ( لژیونلا ) گفتین همه یکی دارن. ولی خواستم بگم ما نداریم از اونها !!!!
کامنتها به ایمیل هم فرستاده میشن بنابراین کامنت شما باعث شد متوجه بشم که وبلاگم آزاد شده مرسی واقعا

سلامممممم خانمی
آره حسابی
خوب ما هم نداریم این مال همسایه طبق بالایی است ما فقط یه سیم ازشون قرض گرفتیم
تبریک میگم
من آدرستون را تغییر نداده بودم حسم می گفت درست می شه

حامد جمعه 4 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:00 ق.ظ http://dakhmeh.blogsky.com

سلام
پست خیلی خوبی بود ، من از این اعتراف کودکانه و صادقانه خیلی خوشم اومد : عماد :آره اما نمرد که ...

سلام
مرسی...
بچه ها همیشه صادق هستن ..
فقط ما نباید این صداقت را از اونها بگیریم

یک دانشجوی اقتصادی جمعه 4 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:16 ب.ظ

سلام
درضمن بهتره جوجه هارو شبا در جای گرم نگه دارین (من زیر چراغ قوه نگهشون میداشتم)...

سلام باشه حتما ...
چراغ قوه؟؟!!!
باطریش تمام نمی شد ؟

رضا.شـ | pesarak.net جمعه 4 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:12 ب.ظ http://pesarak.net

میشه یه پست جدید بزنی!

شمام فکر میکنی هیچی توی خونه اش عماد نداره!!

همین تلوزیون ما روزی هزار بار تام و عماد رو نشون میده!!!


ناراحت نشی آآ
چون عماد زرنگه میگم

حتما...
معلومه که نداره ..اگه دارین کو نشون بدین ببینم.
تلوزیون ما نشون نمی ده
ناراحت شدم ...
در هر صورت...

یک دانشجوی اقتصادی شنبه 5 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:08 ق.ظ

در مورد کامنت لژیونا منم بگم : من فقط قسمت جوجه هایی که روش سر میرفتن رو نگاه کردم...

چه جالب ..
ای بابا مال ما نیست
مال همسایه طبقه بالاییه

رضا.شـ | pesarak.net شنبه 5 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:01 ق.ظ http://pesarak.net

میدونی خوبی بلاگ اسکای چیه؟

اینکه هیچ نظری رو نمیشه ویرایش کرد!

دینگ!

میدونی تایید نظرات را برای چی گذاشتن؟؟؟
برای اینکه هر کسی نتونه هر چی دلش خواست بنویسیه
من کلا با ویرایش موافق نیستم یا تایید می شه یا نمی شه
حالا نظر بعدیتو تایید نمی کنم ببینم چی میگی

زبل خان یکشنبه 6 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:03 ب.ظ http://zebelestan.wordpress.com

ای بدبخت وبیچاره این جوجه ها... اینم برای جوجه ها..
عکس اخری که جوجه زرده داره سقوط میکنه...

مرجان دوشنبه 7 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 07:09 ب.ظ

وایییییییی طفلی جوجوها رو کشتین کههههههههههههههههههههههههههههههههههه

اینا را بهش میگن کسب تجربه از محیط و جوجه
بهترین نوع یادگیری برای بچه ها محیط است

مژگان امینی پنج‌شنبه 10 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:37 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

سلام
عاقبت این جوجه ها همینه اگر زنده بمونند هم باید به یکی ببخشیدشون.

سلام
این یکی ظاهرا خیلی جون سخته ..فکر کنم باید زودتر شوهرش بدیم بره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد