در مسیر زندگی

فرق نمی کنه که گودال آب کوچکی باشی یا دریا٫ زلال که باشی آسمان در تو پیداست.

در مسیر زندگی

فرق نمی کنه که گودال آب کوچکی باشی یا دریا٫ زلال که باشی آسمان در تو پیداست.

آخرین قدم


خسته ام !! 

خسته از برداشتن اولین قدم  ها!!

اینبار آخرین قدم ها را برایم بگذار ... 

 

 

عماد نوشت: 

صبح هر کارش می کنم صبحانه نمی خوره به زور دوتا لقمه گوشه لپش جا میده و نگهشون میداره . 

میرم و چند تا پسته مغز می کنم و براش میارم . 

اما بازم حاضر نمی شه بخوره. 

هر چی التماسش می کنم فایده نداره  

اگه مامانو دوست داری ..فایده نداره  

خلاصه  

عماد:میدونی دومین آرزوی من چیه؟ 

من:نه چیه؟ 

عماد :اینکه دیگه تو دنیا پسته نباشه

من :حالا اولین آرزوت چیه؟ 

عماد :اینکه تو و بابا همیشه سر کارتون تعطیل بشه و پیشم باشین. 

من:پس اون موقع از کجا پول بیاریم؟ 

عماد:میریم از بانک پول بر میداریم. 

 

پ ن:یکی از دوستان تونظرات پست قبل نوشته بود عماد از کجا فهمیده شما را بیشتر دوست داره وبه این سخترین سئوال دنیا که همیشه از بچه ها پرسیده می شه(بابا را بیشتر دوست داری یا مامان را؟؟) جواب داده. 

راستش خودم هم بهش فکر کردم یادمه منم بچه بودم وقتی ازم می پرسیدن بابا را بیشتر دوست داری یا مامان را می گفتم هر دو....اما خداییش ته دلم یه چیز دیگه بود البته الانم نمی گم کدومو بیشتر دوست داشتم و دارم. 

وقتی فکر کردم دیدم من با خودم صادق نبودم .اما حداقل کاری که کردم اینه که بچه امو طوری تربیت کنم که با خودش صادق باشه . 

عماد گاهی بچه خواهرم را که از خودش کوچکتره اذیت می کنه و گاهی هم کتکش می زنه . 

مثلا می خواد از کاری منعش کنه و اون گوش نمی کنه عماد هم اذیتش می کنه 

یکبار داشت برای خواهرم تعریف میکرد که هلیا حرفمو  گوش نکرد می خواست بره تو کوچه منم زدمش .خواهرم هم گفت :دستت درد نکنه دیگه نبینم دختر منو بزنی ها .. 

می خواستم به عماد بگم حالا هر وقت هم زدیش به خاله نگو... 

اما خوب که فکر کردم دیدم با اینکار دروغ گفتن را یادش میدم و اینکه صادق بودن زیاد مهم نیست.  

برای همین ترجیح دادم راستش بگه حتی اگه به ضررش باشه .  

البته این یک نمونه بود  

هر وقت کاری می کنه که اشتباه است وقتی صادقانه اعتراف می کنه سعی می کنم دعواش نکنم و حمایتش کنم و حتی برای درست کردن اشتباهش کمکش کنم.

این بود که تونست با خودش صادق باشه و وقتی ازش پرسیدم چرا مامان را بیشتر دوست داری گفت:آخه تو مهربون تری 

 

 نظر شما چیه؟؟؟؟ 

 

نظرات 32 + ارسال نظر
پسر شیطون چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:33 ب.ظ http://narcist.blogfa.com

سلاااام م م . امیدوارم اول شده باشم!

خیلی جالب بود. به نظر من خیلی موضوع جالبیه واسه بحث کردن.. خیلی از این کارن خوشم اومد آنی. . واقعا" که تربیتت حرف نداره. . ببینم واسه دومی چیکار می کنیاا!!!

سلام
همیشه امیدی هست
مقام اول به شما داه شد هورااااااااااااااااااااااااااااا
حالا اعتراف کن بابا رابیشتر دوست داری یا مامان را؟؟؟
البته خودم جوابشو میدونم
واسه دومی؟؟؟
اصلا حال و حوصله اشو ندارم
طفلکی دومی

علی راد پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:53 ق.ظ

سلام آنی
پس خسته شدی هروقت می آم و می گم... پاشو بیا خودت ببوس آخه کجا بیام من
باشه دیگه نمی گم
حس نوشت دیم شما اشاره داشت به مدیریت زمان
اما در مورد عمادجون:
خب چیزهای دیگه رو امتحان کن بادام هندی خیلی خوشمزه هستشاااااا
منم هر وقت دایی ام ازم می پرسید می گفتم مامان حتی این سوالات تا زمان کنکور لیسانسم ادامه داشت
اول و دیم و سوم مادر بعدش اگه جا بود پدر
اون 9 ماهی که مادر سختی می کشه رو نمیشه منکر شد
نه خوبه کارتون درسته دیگه حالا اینقدر کلاس نذار
راستی زن ها مثل فرشته ان منتها فرشته قبض روح

سلام علی
خوب کی از بوسیدن بچه اش خسته می شه ..شوخی کردم ببینم چی میگی
نه نمی خواد بیای درستو بخون
به اینا میگن مدیریت زمان...
پسته خیلی دوست داره ایندفعه لج کرده بود من هر ورز سر صبحانه گردو و بادام بوداده میذارم
گفتم شاید پسته براش تازگی بیشتری داشته باشه
معلومه شما هم زیادی با خودت صادقی
واقعا اون ۹ماه و خود زایمان و دوران شیر دهی ونوزادی و.......................را نمی شه انکار کرد
کلاسم کجا بود؟!!!!
در مورد بچه هاشون نه اما در مورد همسران حتما...چون همیشه در اکثر مواقع آقایون زودتر از خانم ها می رن اون دنیا

لژیونلا پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:58 ق.ظ

سلام
پسرها عاشق مامانن و دخترها هلاک بابا.
شاهدش بچه های خودم!

سلام
در بیشتر موارد درست جواب میده
اما خیلی فرق زیادی نداره
هر دو عزیز هستند

متین بانو پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:03 ق.ظ

سلام آنی خانوم جونم.

پسته دوست نداره مگه عماد؟!

در مورد پی نوشت: میدونین چیه آنی خانوم...خیلی خوشم اومد از ازن طرز فکرتون...مثلا اونجا که گفتین میخواستین بهش بگین هروقت دخترخاله ش رو زد به خاله ش نگه ولی نگفتین...نکته ی خیلی ظریفی بود به نظرم...بچه ها از همین چیزا کار ها رو ارزش گذاری میکنن برای خودشون...
راستش من خودم همیشه میگفتم هردو و اقعا هم ته دلم هردو رو دوست داشتم به یه اندازه..اصلا وقتی ازم میچرسیدن من یه لحظخ مامانم و مهربونیش میومد جلو چشم یه لحظه بابام و حمایتاش از من... اصلا زبونم نمیچرخید بگم یکی شون رو بیشتر دوست دارم. من میگم شاید شاید چون آقای پدر ِ عماد جون مشغله ی بیشتری دارن به واسطه ی شغلشون و احتمالا حضورشون هم کمتر ار شماست عماد راحت تر میتونه بین شما و ایشون بگه شما...چون مهربونی های شما رو بیشتر درک و لمس کرده...چون فرصت ِ بیشتری داشته.

سلام متین بانو
چرا دوست داره اون روز یک استثنا بود
ممنون
خوب اینکه هر دو را دوست داریم هیچ شکی نیست اما مثلا یه کوچولو یکیشون را بیشتر دوست نداریم؟؟
احتمالا

محبوبه پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:39 ب.ظ

سلام عزیزم خوبی .عماد خوبه....من مثل عماد بودم....همش میگفتم هردو واقعا هم هر دو ...وقتی پدرم فوت کرد 12 سالم بود ..حس کردم پشتم خالی شده...الان همیشه همین حسو دارم...همیشه دنبال یه نفرم که پشتم بایسته..اما هیشکی نیست....هیچ کس نمی تونه جای کسی رو پر کنه ...خدا هردوتونوبراش نگه داره ایشالا همیشه سایتتون بالای سرش باشه...اداشم دانشجو اما دستش هر شب تو دست مامانمه که بخوابه....راستی خاله یمنم همین کار رو میکرد داداشم همیشه دختترشو با چوب میزد یا گازش میگرفت اونم همین رو میگفت ...البته بعدش درست شد

دختر ها دوست دارن همسرشون مثل پدرشون باشه و پسرها مثل مادر ...همیشه این طور مقایسه میکنن.....

سلام خانمی
رسیدن به خیر
خدا پدرتان را رحمت کند
این داداش شما دیگه خیلی لوس تشریف دارن

مژگان امینی پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:49 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

حالا چه فرقی می کنه که بچه پدر را بیشتر دوست داشته باشد یا مادر را ؟مهم اینست که خانواده را تکیه گاه خودش بداند.

یعنی فرق نمی کنه
مگه می شه؟!!

سارا از ژوژمان پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:24 ب.ظ

حس نوشت دو را فکر کنم آقای همسر باید بهتر بخوانند!
در مورد پ.ن. من هیچ وقت نتونستم بفهمم کدوم رو بیشتر دوست دارم !
البته بستگی به رابطه ی مادر فرزند هم داره !
مثلا نشد یکبار در زمان کودکی مامانمان نوازشمان دهد بغلمان کند ما برای خودمان بزرگ شدیم شاید یه علتش این بود که مامانم بچه زیاد داشت !من سه تا خواهر دارم !
کلا مامان من مثل شما رمانتیک و دقیق نبود ! به قول خاله قزی ریلکس ریلکس ریلکس تر !!

منم فکر کنم
خیلی سخته ..شاید چون جوابی نداره...یعنی فقط یک گزینه
الف.هر دو...ب.هر دو اندازه هم ...ج.اندازه هم هر دو...د.به یک اندازه
البته بستگی به میزان عشق و محبت هم داره
مثلا مثل ما...ما ۴تا خواهر و ۲تا برادر بودیم بیچاره ها وقت نداشتن
محبت کردن به عماد برای خود منم یک نیازه
نسل قبل از ما اینجوری بزرگ شده بودن آدم های ریلکس ..صبور و با گذشت

سارا از ژوژمان پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:26 ب.ظ

وای اگه عماد آبجی دار بشه ! فکر کنم خواهرش از دستش آسایش نداشته باشه با عاقل اندرسفیه بازی هاش!
کلا پسار یه اعتمادبهنفسی دارند که بهشون میگه عاقل اند!!!

فعلا اجازه نمیده ما به آجی فکر کنیم
علنا میگه اذیتش می کنم از فکر ش بیاین بیرون
گاهی زیادی عاقل هستن

خیالاتی پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:45 ب.ظ

آخی چه شیوه ی تربیتیتون خوبه...واسه تربیت عماد درست و اصولی فکر میکنین
گفتین به زور به عماد صبحانه میدین یاد خودمو مامانم افتادم!

ممنون..در آینده اگه سوالی داشتین در خدمتیم
امان از دست شماها...مامانای بیچاره چی می کشن

خودنویس جمعه 21 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:05 ق.ظ http://www.jamedadiyeman.blogfa.com

اصلا فکر نمیکردم که به سوالم جواب بدید و الان به میزان بسسسسسسیاری شادم من عاشقه این لج بازی هام بچه هایی که میگن نه به هر چیزی حتی بن تن

خوب برای خودم هم سوال شد
ای بد جنس

یک دانشجوی اقتصادی جمعه 21 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:34 ق.ظ

سلام
اتفاقا من مادرمو خیلی دوست دارم...
خوب کاری می کنین...

سلام
منم
ممنون

احمد جمعه 21 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:31 ق.ظ http://liberty.blogsky.com

سلام آنی خانم.

اول از آخر شروع کنیم!

بچه‌ها محبت رو خوب می‌فهمند چون هنوز غباری روی مرکز و منشا ادراکشان (وجدان) ننشسته و لذا گیرندگی قوی دارند بدون خش و نویز. اما با این نوشته‌ی شما احتمالا هر کس به دوران کودکی خودش می‌رود و خاطره‌اش در این زمینه که نوشتید.

البته شما بهتر می‌دانید ولی به نظرم اینکه کودکی می‌گوید هر دو را دوست دارد نشان از وابستگی عمیقش به محبت است و اینکه به این حد از رشد رسیده که فکر می‌کند اگر یکی را بر دیگری ترجیح دهد ممکن است رنجشی در دیگری به وجود آورد و احتمالا از محبتش محروم شود. لذا این احتیاط را که شرط عقل است به خرج می‌دهد و می‌گوید هر دو را.
گاهی هم هست که کودک احساس می‌کند یکی از والدینش به حمایت نیاز دارد...

سلام
پس عماد داره منو حمایت می کنه
فکر می کنم فهمیده من چقدر عاطفیم داره اون خلائ را برام پر می کنه
ممنون از نظر خوبتون

احمد جمعه 21 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:44 ق.ظ http://liberty.blogsky.com

سلامی دوباره.

این احساس تنهایی گرچه اولش سخت و شاید خیلی سخت باشد اما یک واقعیت است و البته حسن بزرگش این است که به انسان حس استقلال می‌دهد و از وابستگی‌اش به دیگران می‌کاهد... و قبول دارم که برای خانم‌ها که عموما احساس‌شان بر عقلشان می‌چربد (در برابر آقایان که عقلشان بر احساس‌شان می‌چربد) این احساس تنهایی بسی دشوارتر است.
البته این که در مورد چربش عقل بر احساس یا احساس بر عقل گفتم، ناشی از سرشت و طینت و فطرت مرد و زن ، و برگرفته از نهج‌البلاغه است و حکیم پروردگار بهتر از هر کسی می‌دانسته چگونه در و تخته را با هم جور کند... و اینکه اسلام دین برقراری تعادل بین این دو است.

سلام
تنهایی را دوست دارم
اما به شرطی که تنهای تنهای تنها باشم
نه فقط روحم تنها باشد و جسمم فرصت محلق شدن به روح را نداشته باشد
این حس استقلال را حس نمی کنم
شاید هنوز خوب درکش نکردم یا از تنهاییم استفاده لازم را نکردم
ما با این تعادلش مشکل داریم
شاید هم ما تعدل نداریم

دکتر سلطان جمعه 21 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:19 ب.ظ http://doctorsoltan.blogfa.com/

سلام آنی جون...خوبییییییی؟ کلی دلم واسه تو پسر بامزه ات تنگ شده بود به نظر من که روشت خیلی درسته...چون معتقدم ضرر راست گفتن -اگه ضرری داشته باشه-- کاملا مقطعی هستش...آفرین به تو مامان خوب

سلام بانوی عزیز
کجایی شما ؟؟!!
ممنون عزیزم دلم ما هم تنگ می شه
ممنون عزیزم
مامان بعد از این....

پسر شیطون جمعه 21 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:59 ب.ظ http://narcist.blogfa.com

چاکریم، مخلصیم، بالاخره اول شدیم دیگه
من؟ نمی دونم.. آخه من با خودم روراست نیستم!!

ا، ن بازم می خوام عمو بشم. گفته باشم!!!

تبریکککککککککک
رو راست باش
خوب فکر کنم باید کمی صبر کنی
اون یکی برادرت تازه ازدواج کرده حتما به زودی عمو می شیییییییییی

زندگی جاریست... جمعه 21 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:08 ب.ظ http://parvazz.wordpress.com/

سلام آنی جونم
بنظر منم کار خوبی می کنین که صداقتو یادش میدین.
من خودم هیچ وقت نتونستم بین پدر و مادرم یکی رو بیشتر دوست داشته باشم. هر دوشون رو به یک اندازه دوست داشتم.

سلام عزیزم
شاید..اگه بعدها از صداقتش ضربه نخوره
پدر و مادر هر دو عزیز و دوست داشتنی هستن
خدا پدرتون را رحمت کنه و سایه مادرتون صد سال بالای سرتون باشه

مژگان امینی شنبه 22 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:07 ق.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

اگر قرار بود بچه حتماً یکی را به دیگری ترجیح بدهد.ما از راه جوانه زدن تکثیر می شدیم که بچه ها فقط یک والد داشته باشند همان را هم بیشتر از همه دوست داشتند.

اینکه ما بچه را به دنیا میاریم دلیلی نمی شه که حتما ما را دوست داشته باشند
من خیلی ها را می شناسم که نه پدر و نه مادرشون را دوست ندارن
این قانون شما در همه جا جواب گو نیست

مرجان شنبه 22 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:05 ب.ظ

سلام آنی جون
مگه چند روزه من بلاگ اسکای نیومدم؟وووووووووووووووی
از این کمفلکس ها با شیر نمیخوره؟(تاحالا اسمش ننوشته بودم!)
تخم مرغ پخته یا نیمرو؟
دسر ؟مثلا یه دسری هست که شبیه فرنی هست که بینش موز و بیسکوییت داره.هم مقوی هست هم برای یه صبحونه جلوی گرسنگیش میگیره.

دنت؟

شکلات صبحانه؟

شیرمیوه ای؟
دیگه چی بگم؟؟؟؟؟؟
خودت غذا اختراع کن و تو اون غذا از گردو یا کشمش یا چیزای دیگه استفاده کن.


====
از خودت شعر در وکردی.
قدم اول مال خودت نباشه لذتی نداره.بزار قدم به قدم آهسته و پیوسته بری.

سلام
از من می پرسی
چند بار خریدیم خوشش نیومد
دنت هم خریدیم همشو همسر خورد
شکلات صبحانه جزئ لاینفک میز صبحانه ماست
خودم گاهی براش حریرهو فرنی درست می کنم می خوره
کلا همه چیز را امتحان کردم
بعضی چیزها را اول با علاقه می خوره اما زود زده می شه
ممنون از راهنمایی
----
چه و کنیم اینجوریه دیگه البته اسمش شعر نیست
من دیگه زیادی لذت بردم بذار بقیه هم کمی لذت ببرن
من آدم خودخواهی نیستم

دیادیا بوریا شنبه 22 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:02 ب.ظ http://verach.blogfa.com

سلام
این یک واقعیته پسرا مامانشونو بیشتر دوست دارن
این پرسک ما تا وقتی مامانش نیست دیوانه منه حالا تا مامانش رو دید منو فراموش می کنه...

سلام
آره دیگه خودتون که بهتر می دونین
باید به فکر یک دختر باشین که تا شما را می بینه مامانشو فراموش کنه

سارا از ژوژمان شنبه 22 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:02 ب.ظ http://judgment89.wordpress.com/

سلام خوبین؟

سلام
شما خوبین؟!!
ما بد نیستیم

سارا از ژوژمان شنبه 22 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:53 ب.ظ http://judgment89.wordpress.com/

خیلی زود به زود دلم واستون تنگ میشه
دوباره سلام

شما لطف داری عزیز دلم
ممنون
کلی انرژی مثبت گرفتم

حامد یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:28 ب.ظ

درود
حس نوشت1 خیلی زیبا و دلنشین بود !
عماد نوشت مثل همیشه بود ،واقعا عماد شما نظر من رو نسبت به بی مزه بودن پسر بچه ها تو این سن عوض کرد !!
درباره پ ن که من صلاحیت نظر دادن ندارم ، ولی من همیشه فکر می کردم تنها چیزی که باید به بچه ها یاد داد روش فکر کردنه !!! وگرنه صادق بودن یا نبودن تو این سن بدون اینکه بدونن صداقت چرا خوبه یا بد چندان مهم نیست !شاید مهم این باشه که از یه سنی به بعد خودشون بتونن تشخیص بدن چی خوبه و چی بد !!!

بدرود
ممنون
خوشحالم که تونستم نظر کسی رو عوض کنم
نظر شما برام خیلی جالب بود
دقیقا همینطور
اما این ماییم که به بچه هامون یاد میدیم دروغ بگن...

×بانو! دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:40 ق.ظ http://delneveshteha-007.blogfa.com/

سلام آنی جونم
من بالاخره چفت دهنم باز شد نظر دادنم اومد!!!!
بنظرم تو هم خیلی با خودت صادقی فقط رعایت میکنی که دل کسی رو نشکنی...
بعدش هم اینکه خوب معلومه که وقتی شما گرم تری با عماد بیشتر دوسِت داره دیگه (به آقا ربولی بگو این قسمت رو نخونه!!!)
همین دیگه ما بریم
دلم تنگیده بود برات
اینجا چرا بوس نداره؟! اِی بلاگ سکای بی احساس!!

سلام عزیزم
چه خوب...پس همیشه بیا اینجا تا نظر دادنت بیاد
بیشتر از هر چیز از صداقت ضربه خوردم
باشه میگم نخونه
و دلم بس تنگ است قصد رفتن کردی؟!!!
آره می بینی حالا هم که یکی می خواد ما را بوس کنه..می بوسمت
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
(¤))¤(

رضا دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:22 ب.ظ http://www.ghodsi10.blogfa.com

سلام ، بادو موضوع جدید آپم .تشریف بیاورید تا یک حس خوب پیدا کنید سلامت و شاد باشید . .

سلام
در اولین فرصت میام

مرجان دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:46 ب.ظ

لذت بردن با هم بیشتر میچسبه
کسی چشش تو لذتت نیست که هیج ، دلشونم میخواد که تو هم باهاشون لذت ببری(چی گفتم!اما راست گفتم)

حالا کی گفت خودخواهی؟من که نگفتم.
آنی به این خوبی

حتما همینطوره البته اگه بشه
خودم گفتم خودخواه ...

خانم ورزش دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:58 ب.ظ http://sahar444.blogfa.com/

سلام کارتون درسته بیسته بیسته

سلام
ممنون

احمد دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:24 ب.ظ http://liberty.blogsky.com

سلام.

گودال آب کوچکی که باشی با یک نسیم اعماقت آشفته می‌شود. دریا که باشی طوفان هم عمقت را به هم نخواهد ریخت.

بدرود.

دریا باشم یا گودال فرقی نمی کنه می خوام زلال باشم

سحر سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:39 ق.ظ

سلام آنی جان !
پسر خیلی باهوشی دارید ( بزنم به تخته )
اما من یه سوال واسم پیش اومد : تا حالا دقت کردید چقدر نگران مردن ( خدایی نکرده ) شما و پدرشون هست ؟ کلاً زیاد به مرگ فکر میکنه !
فکر می کنم باید باهاش صحبت کنید ! احتمالا یه خاطره بد و ... داره اذیتش میکنه !
ببخشید اگه فضولی کردم !

سلام
بزن به تخته
این ترس تو سن و سال عماد طبیعیه
زیاد نگران کننده نیست
ممنون از نگرانیتون
من خودم حواسم هست

علی راد چهارشنبه 26 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:18 ق.ظ

ali rad: سلام
ali rad: عید قربان مبارک
ali rad: برام دعا کنید گوسفند وجودم رو قربونی کنم
ali rad: گوسفند تنبلی
ali rad: گوسفند تردیدها
ali rad: گوسفند بی تعصبی
ali rad: گوسفند بحث و جدال بیخود
ali rad: گوسفند ندانم کاری ها
ali rad: گوسفند آرزوهای بیخود
ali rad: گوسفند ...
ali rad: یا علی

سلام
عید شما هم مبارک
انشاالله مواظب باش خودت را قربانی نکنی
گوسفند ....
بای

آرمان چهارشنبه 26 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:31 ب.ظ http://sadehtar1.wordpress.com

سلام.
اخی. همیشه بچه هایی که پدر و مادرشون هر دو مشغول هستن همین حس رو دارن. مخصوصا عماد که یه برادر یا خواهر نداره.

چقدر خوبه که اینقدر صادق هست عماد. صادق بودن و رو راست بودنش رو دوست دارم. منم مثل شما هیچوقت نخواستم انتخاب کنم. خیلی خوبه اینطوری صادق بارش میارید

سلام
دقیقا
آره انتخاب گاهی سخته بهتر انتخاب نکنیم
مطمئن نیستم

زبل خان جمعه 28 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:43 ب.ظ http://zebelestan.wordpress.com

بگید از هر بانکی میره پول بگیره برای ماهم بگیره...

حتما..

آرزو! سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:40 ب.ظ http://doctorche89.blogfa.com

سلام
گاهی به خاطر اینه که کلمه ی دوم تو حافظه ی کوتاه مدتشون می مونه مثلاً وقتی می پرسی مامان یا بابا می گه بابا اما اگه بپرسی بابا یا مامان می گه مامان
البته این بیشتر برای سن های کمتر از عماد صادقه
منم وقتی بچه بودم مامی و ددی صبح تا شب کار می کردن شبم روزنامه می خوندن این باعث شد من از بچگی مستقل بار بیام اما خاطرات خوبی برام نموند اگه واقعاً این امکان براتون هست بیشتر پیشش باشید روی آینده اش تاثیر مثبت می ذارید مخصوصاً حالا که خودش به زبون آورده
راستی از آشناییتون خیلی خوشحالم (گل)

من سعی می کنم برای پسرم بهترین خاطرات را بسازم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد