در مسیر زندگی

فرق نمی کنه که گودال آب کوچکی باشی یا دریا٫ زلال که باشی آسمان در تو پیداست.

در مسیر زندگی

فرق نمی کنه که گودال آب کوچکی باشی یا دریا٫ زلال که باشی آسمان در تو پیداست.

چقدر امشب

 

  چقدر امشب میان گلدان تنهایی کنار پنجره پژمرده است غرور قلب غمگینم.
نگاهم در پس پنجره می زند تقه بر شیشه باران خورده
وباز دستی نیست امشب
نگاهی که بخواند
و نازی که براند
مرا از پس پنجره
تا دیدار فردا
چقدر امشب میان قاب غبار گرفته خاطره ها
پرسه زنم
تا شاید
بخواند نگاهت از پشت پرده
میان قاب تنهایی پنجره های دیروز و فردا
غم تنهایی و دلتنگی ام را ... 

                                                                ( نمی دونم از کیه و از کجا؟!!!)

 

حس نوشت:امشب آمدم تا یک حس خوب را منتقل کنم برای انتقال این حس خوب دنبال یک شعر یا یک مطلب خوب تو آرشیو را شروع کردم به گشتن ...وای دوباره یه چیزایی برام زنده شد ...با خوندن اون یادداشت ها و اون چیزهایی که ذخیره کرده بودم تو آرشیو برای روز مبادا ...و تمام حس خوبم پرید ... یادم افتاد  ... 

یادم افتاد ...  

بگذریم ...  

 چه سخته...مگه نه؟!!! 

 

عماد نوشت: 

عمادم هر روز تو مدرسه می خوره زمین و هر روز کلی پاهاش کبود می شه (الهی بمیرم) 

تصمیم گرفتم یک جفت کفش با کفی میخی براش بگیرم شاید کمتر بخوره زمین. 

صبح رفتم مغازه و یک جفت کفش خوشگل با یک کفی مناسب خریدم .گفتم ببرم بدم مدرسه تا بهش جایزه بدن بچه ام خوشحال بشه . 

خلاصه اینکه کفشها را جایزه گرفت از مدرسه ...پشت در کلاس ایستاده بودم وقتی مشاور مدرسه رفت تو کلاس و گفت می خواد به یک بچه خیلی خوب جایزه بده .

و از معلمشون می پرسید از عماد  راضی هستین؟!! 

معلم هم کلی تعریف و تمجید کرد .

دیروز زن عموش ازش می پرسه عماد چرا بهت این کفش ها را جایزه دادن؟ 

عماد:چون خیلی می خوردم زمین این کفش ها را بهم جایزه دادن 

 

 

                                  

نظرات 26 + ارسال نظر
لژیونلا شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:49 ق.ظ

آفرین بر عماد....
نمیذاره سرش کلاه بذارن.
حتما از قبل قضیه رو میدونسته.

نه از قبل نمیدونست
حتی شک هم نکرد
اما توجیهش برای جایزه اینجوری بود دیگه

خیالاتی شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:08 ب.ظ

آرشیو همه ی خاطره هارو زنده میکنه کاش فقط میشد خوباشو نوشت...
چرا اینقدر این بچه شیرینه؟ وقتی تعریف میکنین از کارای عماد دوس دارم بخورمش!

کاش...
ترا خدا نخورش ما حالا حالا باهاش کار داریم

دکتر بارانی شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:40 ب.ظ http://hedie66.blogfa.com

ای جااااان.. اخرش من از لای این دنیای میاام بیرون یه گااااااااااااز خوشمزه از این عماد میگیرم خیالم راحت میشه
یاد آوری یه چیزای گاهی سخت نیست.. وحشتناکه

بچه امو گاز نگیر دردش میاد بوسش کن ...تا راحت شی
دقیقا ..کابوسه

باران شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:17 ب.ظ http://www.drzss1368.blogfa.com

سلامم انی جونم
خوبی؟؟؟
خیلی دلم برات تنگ شده بود برای خودت و عماد!
الهی بمیرم من حالا کفش جدید خوبه؟؟ دیگه نمی افته؟؟؟
منم ارشیو وبلاگمو می خونم همیشه یه جوری می شم یاد خاطرات گذشته!
راستی متن اول پست خیلی قشنگ بود خیلی زیااد

سلام باران عزیزم
من خوبم مرسی
شماخوبی؟
آره امروز اصلا نخورده زمین وقتی می خواسته بخوره زمین با میخهاش خودشو نگه داشته
مرسیییییییی گلم

سارا از ژوژمان شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:45 ب.ظ http://judgment89.wordpress.com/

و چقدر هارمونی داشت این شعر با دلم....
پیش خودش نگفت زمین خوردن هم جایزه داره مگه؟!

دلم با دلت همصداست
حتما داشته دیگه

زندگی جاریست... شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:26 ب.ظ http://www.drtanz.mihanblog.com/

سلام
آی کیوش بالاست. باهوشه دیگه .

سلام
آره دیگه
این اسم با این آدرس جور در نمیاد
شما؟!!!

محبوبه شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:22 ب.ظ

سلام خوبی؟ بچه های این دوره زمونه خیلی عاقلن دیگه نیاز به مدرسه ندارن

سلام
ممنون
نیاز به مدرسه که دارن

عمو زنجیر باف شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:58 ب.ظ http://amozanjirbaf89.blogfa.com

موش نخوره زبونشو الهیییی.خیلی بچه ها را دوست دارم.خیلی دوست دارم هر چه زودتر خانواده تشکیل بدم و بابا بشم.شاید خنده دار باشه بگم ازدواج را فقط بخاطر بچه داشتن دوست دارم دیگه هیچ...
منم یک وبلاگ دارم دوست داشتین و مهمتر از همه اگه وقت کردین یه سر بزنین.
موفق باشید

الهیییی
این خیلی خوبه خوش به حال نی نی تون
پس زود باش دیگه یه شیرینی بده بخوریم
حتما

دکتر سلطان شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:21 ب.ظ http://doctorsoltan.blogfa.com/

یعنی آی کیو در حد خدااااااااااااااااا

یعنی اینقدر بالا.....
پس داره رو دست خدا را میاره

لیوسا شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:43 ب.ظ http://memorialist.blogsky.com/

این جریان جایزه دادن به عماد منو یاد دوران بچگیم انداخت!مشابه همین قضیه هم واسه من تکرار شد!

خوب تعریف می کردین کنجکاو شدیم

محبوبه یکشنبه 30 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:46 ب.ظ

.

مژگان امینی یکشنبه 30 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:01 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

حال عماد خوبه؟
من امسال دیگه نتوانستم طاقت بیاورم و بعد از یک ماه سرماخوردگی مینا برایش واکسن زدم .امیدوارم موثر باشد.
سراغ خاطرات بد نرو لطفاً

ممنون ..نه زیاد
شاید منم اینکارو کردم
من نمی رم اونا میان

بهداشتی یکشنبه 30 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:31 ب.ظ

به به عجب حس خوبی بهمون دادی!!! دستت درد نکنه شرمندمون کردی
کم مونده بود لو برینا!از بس قند عسلم باهوشه الهییییییییییی

قابلی نداشت...گوارای وجودت
نه به این آسونی لو نمی رم
مثل خودمه

زندگی جاریست... دوشنبه 1 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:59 ق.ظ http://parvazz.wordpress.com

سلام آنی جونم
شرمنده ام.خودم بودم فقط آدرس اون وبلاگ رو کژی کرده بودم که لینکش کنم اشتباهی اینجا نوشتمش

سلام عزیزم
اشکال نداره
برای اطمینان پرسیدم

مرجان دوشنبه 1 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:32 ب.ظ

سلام آنی گلم
دیشب اومدم اما اینقدر خسته بودم و خواب آلود زود رفتم.
امشبم برای متنت دلم مخواست چیزی بگم اما حس میکنم شما بزرگتری و بیشتر از من تجربه داری پس از این حرفمم دست کشیدم !

همیشه دنبال حس خوب باش و انتقال بده
متنت هم قشنگ بود

===
سخته ولی ممکنه.این نیز بگذرد.یاد حرفایی که بهم میزدی باش!

سلام مرجان عزیز
منم بعضی وقتها لازم دارم شنونده باشم و کسی برام حرفهای خوب بزنه
چرا نگفتی
شاید انرژی مثبت میگرفتم
همیشه که نمی شه
مرسی
این نیز بگذرد به شدت معتقدم...

حامد دوشنبه 1 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:47 ب.ظ

درود
شعر خیلی زیبا بود!
برای من زیاد پیش میاد که یه حس خوب رو تو مرور خاطرات نابود کنم !
عمادتون فوق العاده است و دوست داشتنی !

درود
ممنون
از نویسنده اش باید تشکر کرد
مرسی ..دقیقا

مریم (سقف) سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:31 ق.ظ

احساست ناب و قشنگ بود
الهی من جیگر عماد برم
کفشهای نو مبارک خاله جون.

ممنون
مرسی خاله جون

شاپرک شاد سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:25 ق.ظ http://shaparakshad.blogfa.com/

سلام آنی جان

پیشاپیش عید غدیر رو تبریک میگم

جوجه خان رو از طرف من ببوس

سلام
عید شما هم پیشاپیش مبارک
چشمممم

×بانو! سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:58 ب.ظ http://delneveshteha-007.blogfa.com/

سلاااااااام آنی جونم
عجب تیزه این عمــــــــــاد!!
از طرف من گازش بگیر

سلاااام گلمممم
مواظب باش دستتو نبره
دلنم نمی یاد

مرجان سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:06 ب.ظ

آخه قرار بود مامان بزرگ بشم.برای همین نگفتم !

مامان بزرگ بگو دیگه...

یک دانشجوی پزشکی سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:21 ب.ظ http://manopezeshki.persianblog.ir/

الهی چرا اینقدر شعر غمگینهبچه تون باهوش هستا!

نمی دونم...
حتما به باباش رفته

متین بانو سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:09 ب.ظ

سلام انی خانوم جونم.
چه بچه ی تیزیه این عماد... چش نخوره الهی!


بعضی آرشیوها شاید نباشن بهتره....

سلام خانمی
الهی ...
شاید هم باشه بهتره یادت می مونه که..................

علی راد سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:52 ب.ظ

سلام آنی
چه خبرااااااااااا؟
اون نوزاد فقط یه خال مو داره
موزیک گوش کنیم
چاووشی م یخونه
دلواپس و بی تابم
باز امشب هم بی خوابم
ازت خبر ندارما
تا خود صبح بیدارم
حس خوبی ندارم
چشام همش به ساعته
میپرسم این چه حسیه
یکی میگه خیانته
گوشی رو وردار تا صدات
یه ذره آرومم کنه
این نفس های آخره
....
میترسم بگم عمادجون رو ببوس از بس عصبانی هستی خانم

سلام
هیچ...
آره احتمالا به شما نرفته؟!!!
معلومه از آهنگ های چاووشی خیلی خوشت میاد
من که عصبی هستم اااااا
باشه می بوسم دلت بسوزه

زبل خان چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:29 ب.ظ http://zebelestan.wordpress.com

داش علی من همیشه سر زانوهاش سوراخ بوده..مامانم میگه چرا میگه اخه زانوم دندون داره...

پس زودتر دندوناشا بکشید

احمد پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:44 ق.ظ http://liberty01.blogsky.com

با عرض سلام.

من زمین می‌خورم و دوباره برمی‌خیزم پس هستم

سلام
بله پس من همه جوره هستم

پسر شیطون دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:44 ق.ظ http://narcist.blogfa.com

ای جااااان ن ن...
خب چرا وقتی می دونی اگه به آرشیو سر بزنی بهت حس بد میده، بازم میری سراغش؟!! اصلا" نرو. یا کلا" پاکشون کن!!

نمی دونی چرا...یکی از خاصیت ها انسان زندگی در گذشته است
عمرا پاکشون کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد