در مسیر زندگی

فرق نمی کنه که گودال آب کوچکی باشی یا دریا٫ زلال که باشی آسمان در تو پیداست.

در مسیر زندگی

فرق نمی کنه که گودال آب کوچکی باشی یا دریا٫ زلال که باشی آسمان در تو پیداست.

ازدواج آسان ،آگاهانه و پایدار

 دیروز رفتیم نمایشگاه کتاب ...بالای در نوشته بود نمایشگاه بزرگ کتاب ...اما ای دریغ شاید فضای اونجا ۳۰۰متر هم نبود یه زیرزمین که زیر کتابخانه بود حالا دیگه چرا نوشته بودن نمایشگاه بزرگ نمی دونم ...هر سال نمایشگاه خیلی بهتر بود اما امسال به ظاهر رفع تکلیف بود . 

یه تابی تو نمایشگاه خوردیم و چند تا کتاب خریدیم من یه کتاب خریدم با عنوان ویتامین های عشق و صمیمیت که شامل رازهای نفوذ بر قلب زنان ٬ رازهای نفوذ بر قلب مردان و راه های رسیدن به آرامش می باشد .  

شب که شد کتاب را برداشتم تا یه نگاهی بهش بندازم توی کتاب نوشته بود ویتامین های عشق و محبتی که باید آقایون به خانم ها بدهند و یه عالمه ویتامین نام برده بود از جمله  

A1:همسرتان را با زنان دیگر مقایسه نکنید . 

A2:عشق خود را به همسرتان اثبات کنید . 

A3:شام بخرید و به خانه ببرید  

A4:کلمه باید را به همسرتان تحمیل نکنید  

A5:به علایم غیر کلامی همسرتان توجه کنید  

A6:برایش مهمانی بگیرید  

A7:از او عکس بگیرید  

A8:در زیر آسمان پر ستاره بخوابید  

A9:در زیر باران آواز بخوانید  

A10:تکیه گاه امن و مطمئنی برای همسرتان باشید  

A11:در برابر دیگران از او تمجید کنید  

A12:به استقبال خانم تان بروید  

A13:به او بگویید بارها و بارها که دوستش دارید  

A14:موقعی که خانم تان احساس درد دارد محل آسیب دیده را ببوسید . 

A15:به او استراحت دهید . 

A16:اتومبیل را برای سوار شدن همسرتان آماده کنید . 

A17:دراتومبیل  را برای او باز کنید. 

A18:حسادت نکنید و از او نپرسید با چه کسی لاس زدی . 

A19:در جایی از خانه هدیه هایی مخفی کنید و................ 

و کلی ویتامین دیگه که ما تا حالا اسمشان را هم نشنیده بودیم ... 

مدتی به فکر فرو رفتیم که این همه ویتامین وجود داره وما بیخبر ... جای اینکه انرژی بگیریم کلی هم دپرس شدیم این آقای همسر میومد یه سوال می پرسید و من رفته بودم تو غار تنهایی وبا ایما و اشاره جواب میدادم ...من از این همه ویتامین خوب محروم بودم چرا ؟ 

نه اینکه  آقای همسر را محکوم کنم نه ...چون منم نمی دونستم این همه راه های خوب برای شیرینتر شدن زندگی وجود داره .در ادامه کتاب هم ویتامین هایی که خانم ها باید به آقایون بدهند را نوشته بود که خداییش منم خیلی از اون ویتامین های عشق و محبت را  نمی شناختم و تا حالا هم از این ویتامین ها به آقای همسر نداده بودم و  بعضی هاشو هم عمرا انجام نمی دم (مثلا در رختخواب به همسرتان صبحانه بدهید ) .

خلاصه اینکه می خوام بگم ما ازدواج را خیلی آسون می گیریم در صورتی که من بعد از هفت سال و نیم زندگی متاهلی هر روز یه چیز جدید و تازه کشف می کنم و بیشتر متوجه میشم که  وقتی  ازدواج کردم اصلا معنی زندگی متاهلی ومشکلات را نمی دونستم. 

 اینجا مقصر کیست  ؟...جامعه ..خانواده ...خودمان ... 

میشه گفت همه به نسبت مقصرند .تازگی ها هم که مد شده ازدواج آسان را تبلیغ می کنن مگه ازدواج هم آسان می شود ..آیا این دانشجو های بیچاره که تن به این ازدواج های آسان میدهند از سختی های بعد ازدواج خبر دارن ؟آیا برای آگاه ساختن اونا از مشکلات کاری صورت گرفته ؟  خداییش زندگی بار سنگینی ست فقط به این فکر نکنیم با ازدواج از تنهایی رهایی می یابیم و یک تکیه گاه داریم و یه لونه عشق ... 

به این فکر کنید که چقدر به مسئولیت هایتون اضافه میشه ..چقدر باید گذشت داشته باشین  

صبر ،متانت و...

و اگه بچه هم وارد زندگی بشه که دیگه نور علی نور  

برای ازدواج هیچوقت دیر نیست ... 

کاش قبل از ازدواج کلاس هایی برای آگاهی دادن به جوانان بر گزار میشد .من پیشنهاد می کنم هر کسی می خواد ازدواج کنه اول با یک مشاور مشورت کنه . 

 یک فیلم خارجی(که الان اسمشو یادم نیست )  دیدم که یه خانمی توی اون فیلم حامله بود و هر روز با شوهرش می رفتن کلاس آموزش بچه داری وروش های صحیح رفتار با کودک وزمانی که  زایمان خانم نزدیک بود می رفتن کلاس تمرین زایمان (که البته کلاس ها به ظاهر اجباری بود ) واقعا این کلاس ها مفید بودن اما ما چی ؟یادمه اونقدر از زایمان می ترسیدم که ترجیح دادم طبیعی زایمان نکنم ولی شاید اگه تو کشور ما هم از این آموزشها بود ترسمان کمتر میشد ...  

نتیجه :ازدواج آسان نیست پس آسان گول نخورید . 

 

پ ن :تا یادم نرفته یکشنبه قراره برای برادر همسر بریم خواستگاری ...به سبک ازدواج آسان!!!  

        

شریعتی

خوشبختی ما در سه جمله است.

تجربه از دیروز ، استفاده از امروز ، امید به فردا...

 

 

ولی ما با سه جمله دیگر زندگی مان را تباه می کنیم.

حسرت دیروز ، اتلاف امروز ، ترس از فردا

   

                                                                       دکتر علی شریعتی

برباد رفته

  شاید بهتر آن باشد ... 

     که در این دنیاخاکی ...

      به هیچ چیز دل نبندی ...

                     به هیچ چیز... 

          حتی به صدای باران ... 

          حتی به سکوت شب .. 

           حتی به نگاه یک عابر ... 

        حتی به شنیدن یک جمله... 

 

 

                  چون به زودی همه چیز از تو دریغ می شود .... 

                            چون همه چیز به پایان می رسد... 

                                          باران تمام می شود... 

                                   شب به صبح می رسد... 

                                           عابر می گذرد ... 

                         جمله ها تمام می شوند ... 

 

                                   وباز فقط تو می مانی و ...

                                                       فقط تو...

                      تو می مانی و اندوهی سخت... 

               تو می مانی و خاطرات همه تلخ... 

              تو می مانی و کوهی از غصه... 

      تو می مانی و یک عمر حسرت ... 

   تو می مانی و چشمی گریان ... 

قلبی زخمی ...

بالی شکسته ... 

شانه هایی خسته ... 

     سکوتی سنگین ... 

           وعمری رفته ...

            عمری رفته ...

             وتویی بر باد رفته ...

                        برباد رفته ...

دلتنگی

دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای می خواند ،

رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد

و هر دانه برفی به اشکی نریخته می ماند ،

سکوت سرشار از سخنان ناگفته است

از حرکات ناکرده و اعتراف به عشق های نهان و شگفتی های بر زبان نیامده

در این سکوت حقیقت ما نهفته است .  

                                                   حقیقت تو ومن



پ ن:دوستای خوبم سلام ببخشید که شما را نگران کردم ...شماها چقدر خوب و دوست داشتنی هستین که زود نگران ما می شین از همین جا از همه شما تشکر می کنم و به داشتن دوستای خوبی مثل شما به خودم می بالم .در کل باید بگم فرصت زیادی برای آپ کردن ندارم بالاخره من باید به وظایف مادر بودنم ،خانه داری و کارهای اداری برسم و کلی وقت کم میارم .

امروز هم برامون کلاس باز آموزی گذاشته بودن که صبح ساعت 7رفتم و شب ساعت 8برگشتم کلی این کلاس با حال بود بعضی ها در تمام مدت چرت میزدن و این استاد بیچاره نمی دونست چی کار کنه جالب بود . خوابیدنهای لحظه ای ..البته من اصلا عادت به چرت زدن ندارم و سعی کردم حداقل من یکی چرت نزنم ...موقع پذیرایی همه سرحال بودن اما تا کلاس شروع میشد هنوز بسم ا...نگفته بعضی ها خور خورشان به آسمان بود .

پ ن2:بعضی از دوستان مشتاقن بدونن همسر به ما چی هدیه دادن ..دوشاخه گل مریم ...          یک عدد ماکروویو  و یک سفر به هرجا که خودم انتخاب کنم با توجه به جیب همسر ...

خوب با تشکر از آقای همسر ...انشاالله برای تولدشان جبران کنم ...

تولدم مبارک

عشق  

عشق رازی است مقدس . 

برای کسانی که عاشقند٬عشق برای همیشه بی کلام می ماند : 

اما برای کسانی که عشق نمی ورزند ٬ 

عشق شوخی بی رحمانه ای بیش نیست . 

حتی عاقلترین مردمان نیز زیر بار سنگین عشق خم می شوند : 

ای عشق که دستان خداییت  

بر خواهش های من لگام زده ٬ 

وگرسنگی و تشنگیم را تا وقار و افتخار بالا برده ٬ 

مگذار توان و استقامتم  

از نانی تناول کند و یا از شرابی بنوشد  

که خویشتن ناتوانم را وسوسه می کند . 

بگذار گرسنه گرسنه بمانم ٬ 

بگذار از تشنگی بسوزم ٬ 

بگذار بمیرم و هلاک شوم ٬ 

پیش از آن که دستی بر آورم  

و از پیاله ای بنوشم که تو آن را پر نکرده ای  

یا از ظرفی بخورم که تو آن را متبرک نساخته ای   

 

پ ن ۱:امروز ..روز تولدمه ...این همسر گیر داده یا خودت بنویس تولدته یا بذار من تو وبلاگم اعلام کنم  

فکر کنم یک کادوی حسابی برام خریده و می خواد بعدا من بیام بگم چی خریده ... 

پس از همین جا من اعلام می کنم امروز روز تولدم است کادو فراموش نشه ... 

پ ن۲:امروز یک اتفاق جالب دیگه هم افتاد یکنفر وارد دفترم شد(ارباب رجوع) وقتی داشتم مشخصاتشو وارد سیستم می کردم متوجه شدم متولد ۱۲ آبانه ... بهش گفتم فردا تولدتونه ..مبارکه ...تشکر کرد و گفت خوب دقت کردین ...بعد که سال تولدش را وارد کردم ...دیدم دقیقا ۱۰سال و یک روز از من بزرگتره ...

دیگر به هیچ چیز اطمینان نکن

        شنیده بودم بارها

          که همیشه به احساستان اطمینان کنید... 

                                     دلتان به شما دروغ نمی گوید..؟!!! 

                                     اما من باز هم اشتباه کردم !!! 

                                     نمی دانم من به حسم خیانت کردم ... 

                                      یا حسم به من خیانت کرده ...!!!   

 

                                           

 

پ ن:مشکل حل شد ...کلید پیدا نشد اما در کمد بدون شکستن باز شد ...من خوشحال اساسی ... 

یه برادر دارم که از همه چیز سر در میاره یه جورایی آچار فرانسه است حتی وقتی عماد اسباب بازی هاش خراب میشه فوری میگه بدیم دایی درستش کنه ...حالا ما هر وقت می خوایم آب بخوریم زنگ می زنیم به این برادرمون که از نظر فنی چه جوری آب بخوریم بهتره ...دیروز هم زنگ زدیم و گفتیم چیکار کنیم قفل ساز بیاریم ؟ 

گفت این قفل قیمتش هزار تومنه ...قفل ساز بیاری حداقل ۱۰هزار تومن می گیره ...خودم میام ... 

آمد و گفت چند تا کلید بردار بیار که مثل کلید این کمد باشه ..ماهم دوتا کلید بهش دادیم و رفتیم بقیه کلیدها را بیاریم که صدا زد بیا باز شد... 

ما را بگو به خیال خودمان حالا مدارک و وسایل مهم زندگیمان را در جای امنی گذاشتیم ...  

البته کمی قلق داره خیلی هم آسون نیست ... 

از همه عزیزانی که راهکار ارایه دادن و ابراز همدردی نمودن کمال تشکر را دارم... 

انشاالله اگه کلید هایتان را گم کردین کمکتان می کنیم ..

گمشده

نمی دونم تا حالا شده چیزی را گم کنین ... 

بعدش هی باید دنبالش بگردین ... 

تمام جاهایی را که فکرش را می کنید و تمام جاهایی که فکرشو نمی کنید ..را می گردید ... 

نیست که نیست ...آب شده رفته تو زمین ... 

حالا منم دو روزه که دارم دنبال یه چیزی می گردم ...تمام خانه را گشتم ...هر جا را چند بار فقط کیفم را ۴بار گشتم ...نیست ... 

خوب بابا دست بردار دیگه گم شده اما بازم از هر جا رد میشم بازم دارم با نگاهم دنبالش می گردم ...دیروز از بس گشتم و فکر کردم آخرش سرم درد گرفت ... 

نه چیز مهمی نیست 

 ..کلید کمد  

...اما چیزایی که تو اون کمدن لازم و ضروری هستن ...دسته چک های من و همسر ...دفترچه اقساط وام بانکی ...پول نقد واسه مخارج خانه ..اندکی هم طلا و ... شناسنامه ...دفترچه حساب های بانکی ... 

خلاصه اینکه اگه چند روز آینده ما را ندیدین ..بدونین از گرسنگی ...حالا بقیشو خودتون حدس بزنین ...برای یکی دو روز پول داریم اما دیگه بعدشو نمی دونم  ...اگه دوستان خواستن کمک کنن لطفا به این شماره حساب ۰۰۰۰۰ 

خوب از شوخی بگذریم ...البته کارتهای اعتباریمان هست اما قرار بود همسر گرامی شارژشون کنن که متاسفانه با این شیفت های پی در پی هنوز فرصت نکردن ... 

به نظر شما دیگه کجا را بگردم ... 

اگه تا فردا یافت نشدن ...دیگه باید یک قفل ساز بیاریم و ... 

لطفا برای من دعا کنید ...شاید یادم بیاد این کلید را چیکار کردم ...یعنی دارم آلزایمر می گیرم ... 

وای دیگه پیر شدم ...