در مسیر زندگی

فرق نمی کنه که گودال آب کوچکی باشی یا دریا٫ زلال که باشی آسمان در تو پیداست.

در مسیر زندگی

فرق نمی کنه که گودال آب کوچکی باشی یا دریا٫ زلال که باشی آسمان در تو پیداست.

و باز هم بازی

سلام 

اول توضیح بدم چرا تاخیر داشتم 

دلیل اول تقریبا یک هفته قبل یکی از دوستام اس ام اس زد و گفت سلام آنی..من 

خوب راستش دوست ندارم خیلی از دوستان دنیای واقعی وارد این حریم خصوصی بشن . 

دوستم که با خبر شده بود  خیلی قابل اطمینان است و اگر فقط خودش تنها اطلاع داشت مشکلی نبود ولی اگه تعداد مطلعین بیشتر بود باید بار سفر می بستم و از این وبلاگ دوست داشتنی کوچ میکردم 

که ظاهرا فقط خودش تنها اطلاع داشت حال بگین از کجا؟؟ 

ظاهرا توی عید میرن خانه یکی از دوستانشون یک شهر دیگه و آنجا یکنفر براش توضیح میده که یک آقا اهل شهرتون هست که با خانمش وبلاگ دارن و.... 

خلاصه پته ما رو میریزه رو آب و اینجوری ما لو میریم .

البته دوستم حتی ادرس وبلاگ منو نداشت و به قول خودش اصلا به اینترنت دسترسی نداره. 

فعلا همه جا امن و امان است و ما اینجا می مانیم 

دوستان در شهرهای دیگه لطفا بیشتر مراقب باشید. 

دلیل دوم اینکه امتحان داشتم و امروز رفتم امتحان دادم .مربوط به کارم می شد..خیلی بد بود... 

کاش آبروم نره..دعا کنید.  

 

و اما ادامه بازی توصیف لینک ها که قولش را به بعضی ها داده بودم 

شرمنده بابت تاخیر 

سارا از ژوژمان 

دختر از سرزمین شمال..دارای روحی لطیف و بسیار حساس ٬ مهربون ودوست داشتنی . 

دست به قلم خوبی داره . 

 از دوستانش توقع دارد حق دوستی را ادا کنن و گاهی این دوستان در دوستی کم میارن و سارای نازنین ما کمی دلخور و خسته می شه .اما من توصیه می کنم محکم باش.

 دانشجوی رشته پزشکی کجا؟؟؟نمیدونم اگه هم اشاره کردن یادم نیست.

 مدتیست دیگه از خاطرات  کودکیش وشمال نمی نویسد اما قبلا زیاد می نوشت و زیبا الان بیشتر شده خاطرات دانشگاه  که اونم خوبه..

از نظر ظاهری من اینجوری تصورش می کنم سفید و با دوتا لپ قرمز.چشمانی سیاه و درشت با قدی متوسط مثل سفید برفی....به تازگی هم به دلیل فی ل تری شدن وبلاگش به یک وبلاگ جدید کوچ کرده . 

 

مریم 

مریم عزیز از وبلاگ سقف..خانمی مهربون اهل شیراز که وبلاگشون را  قبلاز  ازدواجشون با عشق درست کردن وبا عشق ادامه دادن تا الان که یک پسر کوچولوی نازنین دارن . 

مریم جون خانمی مهربون٬ صبورو مادر نمونه برای پسرش. 

به تازگی هم یک عینک خوشبینی خریده است که امیدوارم بتونه باهاش فقط زیبایی ها را ببیند . 

مریم و سعید روزهای خوب و روزهای سخت زیادی را پشت سر گذاشتن و چیزی که هیچ وقت فراموش نکردن عشق و وفاداریشون نسبت به هم بود. 

از نظر ظاهری قد متوسط٬لاغرو ظریف٬چشمانی زیبا و گیرا که در یک نگاه آقا سعید را گرفتار کرد 

امیدوارم که همیشه شاد و خوشحال کنار هم باشن.  

 

یک دانشجوی پزشکی 

یکی از اولین دوستان مجازی من...یاد آور روزهای اول وبلاگ نویسی برای من.یکی از مشوقین من ..ممنون عزیزم 

دانشجوی رشته پزشکی در دوره اکسترنی ...دختری مهربون ٬متدین٬مسئولیت پذیر٬برای دوستانش از هیچ کاری دریغ نمی کنن.زمانی پایه ثابت نت بودن اما الان کمتر هستن . 

از نظر ظاهری قد متوسط به بالا٬سبزه ٬چشم سیاه و شاید قهوه ای٬ساده پوش و همیشه مرتب  با اون روپش سفید محشر می شه . 

با ارزوی موفقیت برا ی ایشون

 

دلژین 

دندانپزشک٬متاهل٬عاشق بچه ها٬حساس٬ مهربون٬زود رنج ٬ 

اما به شدت مسئولیت پذیر٬از کمک به دوستان و کسانی که نیازمند کمک ایشون هستن دریغ ندارند.  

صمیمی و خالص ٬خوش سلیقه٬خوش لباس و حسابی مرتب ٬عاشق چیزهای تزیینی وعتیقه 

باید بگم مدت زیادی نیست با خانم دکتر دوست شدم اما به شدت باهاشون احساس راحتی و صمیمیت می کنم. 

از نظر ظاهری(این قسمت همیشه سخترین قسمته)قد بلند٬ببخشیدا چشم بادومی نه ازاون کوچولوها ...نه... از اون مدل خوشگلاش٬سفید و خوش پوش و خوش عطر. 

 

 

پ ن:هر چی فکر کردم چیزی یادم نیومد 

عماد نوشت ویژه عید

 پرده اول

رفتیم خانه یکی از آشنایان عید دیدنی 

عماد کنار پسر عموی همسر نشسته  

صاحبخانه یک ظرف پر از گز آردی بر داشته و تعارف می کنه... 

عماد از پسر عمو می پرسه:اینا چین؟ 

پسر عمو:گزآردی 

عماد:من گز دوست ندارم آرد بر میدارم 

(طفلکی بچه تو عمرش گز آردی ندیده..البته من بخاطر همون آردش و ریخت و پاشش هیچ وقت نمی خرم) 

 

 پرده دوم

عماد تو برنامه های تلویزیون دیده که بابا نوئل برای بچه ها کادو می بره .هی گیر داده چرا برای من کادو نمی یاره  

منم بهش گفتم برای تو عمو نوروز کادو میاره. 

روز عید یک دست لباس بن تن کادو کردم و گفتم عمو نوروز اورده. 

عید هر جا رفتیم به همه می گفت عمو نوروز برای شما هم کادو آورد؟؟!!  

و اینگونه بود سنت جدیدی که ما بر جا گذاشتیم  

باشد تا برای آیند گان درس عبرتی باشد

  

پرده سوم

آقای همسر و عماد نشستن بازی کامپیوتری  

یکم بعدش همسر آمد توی آشپز خانه کنار من ... 

پشت سرش عماد ظاهر شده  

میگه مامان تو باید برنده را بغل کنی ..بابا را بغل نکن باخته. 

منم بغلش کردم 

گفتم حالا مگه بابا چندم شده 

میگه من پنجم شدم بابا ششم شده یعنی اخر 

میگم تو و بابا کولاک کردین خلاصه    

 

 

 پرده چهارم

بهش میگم برو مسواک بزن 

میگه نمی خوام 

چرا؟ 

آخه می خوام دندونام زودتر خراب بشن و بیفتن تا فرشته ها برام کادو بیارن. 

کی گفته؟ 

توی برنامه کودک  

چند شب بعد 

مامان الکی میگن فرشته ها کادو میارن. 

مامان ٬باباها می خرن کادو را میگن فرشته ها آوردن 

میگم کی گفت؟ 

خودم فکر کردم فهمیدم 

 

پ ن: 

بالاخره سخت ترین کار را در زندگیم کردم. 

توی تعطیلات اتاق عماد را جدا کردم. 

فکر کنم برای خودم سختتر بود . 

نه تو تنها نیستی....من همیشه هستم فقط... کمی دورتر

 

سفره هفت سین آنی

دیدم دوستان متاهل اکثرا عکس سفره هفت سین شون را گذاشتن منم تصمیم گرفتم هنرم را به معرض نمایش بگذارم .ممنون میدونم خوش سلیقه ام !!

بعضی از این ایده ها را از این وبلاگ گرفتم (یاقوت کبود)...ممنون 

 

اول عکس سبزه مخصوص آنی 

 

 

 

عکس تخم مرغ های رنگی 

  

 

سفره هفت سین 

 

 

 

از زاویه دیگر 

 

 

 

 

 

 

با آرزوی داشتن سالی پر بار برای همه دوستان