توی این چند سالی که از ازدواج من و همسره میگذره فکر کنم۵ بار رفتیم سینما
اولین بار سگ کشی (دوران نامزدی)
دومین بار دوئل (عماد را حامله بودم)
سومین بار زیر درخت هلو (عماد ۳ ساله بود)
چهارمین باردرباره الی (سال ۸۹)
پنجمین بار جدایی نادر از سیمین (۹۰)
البته یکبار هم مشهد رفتیم فیلم ارتفاع پست را دیدیم اصلا دوست نداشتم( ماه عسل)
بین همه این فیلم ها من از سگ کشی بیشتر خوشم امد.
بعد از دیدن جدایی نادر از سیمین
وقتی از سینما آمدیم بیرون به همسرم گفتم نتیجه میگیریم همه دروغ میگن
حتی به خودشون
نادر به خودش دروغ می گفت و سیمین هم به خودش...
و همه ما به خودمون
یادم افتاد به این چند سال زندگی که گاهی بخاطر لجبازی های کودکانه تا پای مرزجدایی پیش رفته.
یادم افتاد به وقتی که همسرم بخاطر یک شوخی کوچک از خانه رفت...
و بعدا خودش اعتراف کرد در تمام طول مسیر منتظر بوده من زنگ بزنم و بگم بر گرد.
می تونستم وقتی داشت می رفت بگم نرو..شوخی بود
اما دلم می خواست ببینم آخر این قصه چی می شه
چرا برای زندگیش گذشتی نداره؟؟
چرا برای زندگیش مبارزه نمی کنه؟؟
حتی اگه به زور هم بخوام از زندگیم بیرونش کنم بگه نمی رم
امارفت ....
ومنم با لجبازی زنگ نزدم
اگه همون لحظه می گفتم شوخی بود...
همه چیز تموم می شد.
ما آدم ها دوست داریم همدیگر رو عذاب بدیم.
حتی خودمون را اما از غروز لعنتیمون دست بر نداریم .
لطفا غرور داشته باشید اما غروری که سازنده باشه نه ویران گر .
فکر میکردم طبق روایات فیلم گریه دار باشه و خودم را اماده کرده بودم.
اما این قصه تکراری بود .
ازدواج نکنید و اگر ازدواج کردید بدانید اولین درس زندگی مشترک گذشت است.نه فقط همیشه از یک سو که از هر دو طرف...
عماد نوشت:
طفلکی بچه ام تو سینما با حوصله هر چه تمام تحمل کرد .
دلم نمی خواد بچه امو بذارم خانه کسی و خودم برم سینما...انوقت بگن خودشون رفتن تفریح بچه اشون را گذاشتن برای ما...
عماد:مامان خدا به چه زبونی حرف می زنه؟
من:خدا تمام زبونها را بلده
عماد:خوب به چه زبونی حرف می زنه؟؟انگلیسی؟فرانسه .عربی؟فارسی؟
من:فکر کنم :عربی..خوب اصلا خدا لازم نداره که حرف بزنه
می تونه حرف نزنه اما بفهمیم چی میگه.خدا همه چیز را بلده.
عماد :مامان خدا مدرسه رفته؟؟از کجا همه چیز را بلده؟؟
من:نه مدرسه نرفته.خدا خودش همه چیز را درست کرده و در مورد همه اشون همه چیز را میدونه
عماد:مامان خدا چه جوری همه چیز را درست کرده؟با چی؟؟
من:(میرسیم دم در مدرسه..)دیگه پیاده شو بقیه سوالها را از خانمتون بپرس!!!!!!!!!!!
چه لحظه های خوبی واسه لجبازی دیگران از دست دادم
گاهی واقعا میرنجم از ادما!!!

اخه بچه زوری بردین سینما!!!
اخه مادر نمونه چیلا با جزییات واسه بچه از خدا نمیگی؟
از طرفم عماد بوس کن
فداش بشم
حیف چرا؟؟قدر اون لحظه ها را ندونستین؟؟
زوری نبردیم دوتا انتخاب داشت یا بمونه خانه یا با ما بیاد
البته خیلی وقت ها تو خانه مجبوره چند ساعتی تنها باشه و همیشه خودش خانه را انتخاب می کنه
من که با جزییات گفتم
بعدشم موقع رانندگی دیگه بهترین از این جوابا پیدا نکردم
حتما
...
دست روی دل ما گذاشتی عزیز.
جدال جنود عقل و جهل را در فضای صدرم احساس میکنم وقتی به خودم دروغ میگویم و وقتی با غرور احمقانهام آن نیمهی دیگر و زن همراهم را میرنجانم... و میدانم که در آن لحظات، من خودم نیستم. و میدانم به ورطهی شیطانکهای درونم درغلتیدهام... و چه احساس زیبایی دارم وقتی بلافاصله از گفته یا عملم برمیگردم به سوی نور آن ناشناختنی و جبران مافات میکنم...
..این روزها همه دست روی دل هم می گذارند
واقعا خودمون نیستیم
و چه کم اتفاق میوفته که هومن لحظه از عملمون بر گردیم
خیلی قشنگ بود ممنون
اسم و آدرس مرا از چنگال دیو فیلتر نجات بده همشیره!
وای حتما...
واقعا همین شده زندگیای امروز همش دروغ . همه به هم دروغ میگن حتی به خودشون.
انا جون عمادو ببوس چقدر دلم میخواد ببینمش این وروجکو.
متاسفانه
عکسشو گذاشتم تو وبلاگش می تونین ببینین
سلام
زیاد سینما نرفتم یعنی ۲ بار اونم به خاطر اینکه جایی نداشتم برم یه بار تهران رفتم خوابیدم
یه بارم اصفهان رفتم یه سانس اخراجی ها رو دیدم
سلام
یعنی جایی دیگه نبود بخوابین؟؟
اخراجی ها!!!!!
راستی بابت زحمتها ممنونم

شاد باشید
به عماد نوشت کلی خندیدم مامان و اینقد بی حوصله ......
بازم ممنون
قابلی نداشت
ممنون
هنوز مامان نشدی بفهمی
آنی عزیزم من اصلا فکرشم نمی کردم ممکن بوده بین تو دکتر درگیری شدیدی وجود داشته ولی خوبه که به خوشی تموم شد .
گاهی بچه بازی می کنیم .
الهی قربون عماد برم با این سوالای قشنگش
من کی گفتم درگیری شدید
ما فقط گاهی بحث می کنیم و خودمون را لوس می کنیم
میدونی آنی جون من الان ماههاست که یاد گرفتم که من فقط گذشت کنم و انتظاری از او ندارم چرا بقول خودش مردا غرور دارن
من همیشه گذشت میکنم که یه روزی بخاطرش افسوس نخورم
چه سوالایی میپرسه عماد...فداش بشمممممممم
مگه زن ها غرور ندارن
اشتباه نکن
وقتی مقصر نیستی دلیلی نداره کوتاه بیای
مواظب باش یه روز بخاطر این همه گذشت افسوس نخوری
ما را پند آلود نمودید تشکرآلودیم
حتما شما کوتاه اومدین نه؟!
آیکون هر چی راجع بع گذشت و اینا رشته بودین پنبه کردم!!
چرا همیشه خانم ها باید گذشت کنند؟ْ
قابلی نداشت آلود
کی گفته همیشه باید خانم ها گذشت داشته باشن
مردها را کلا پر رو کردیم
نه..خودش برگشت
گذشته؟؟
خوشم میاد این طرفند/ ترفند های مادرانه را !!!!!!!!!!
خدا؟
عماد جان! سخته در مورد چیزی که نمیدانیم حرفی بزنیم. همهی خوبیها خداست.
سلام آنی جون. خوبی؟
باهات موافقم همه جوره...
ولی بعضی وقتها آدم باید وقتی برای خودشون دونفر کنار بذاره... مادر و پدر آدم هم هیچوقت نمیزنن اون حرف رو...
سلام عزیزم
ممنون
کدوم حرف رو؟؟؟
سلام دوست جوونم
چطوری خوبی؟؟؟؟
امیدوارم منم بتونم با گذشت باشم!!!!!!!
من سگ کشی رو ندیدم باورت می شه؟؟؟
راستی یه سوال برادر شوهرت نمی نویسه دیگه ؟؟؟
وبلاگشو دیگه اپ نمی کنه؟
اخییی عماد! بچه های باهوش معمولا سوال زیاد می پرسن
سلام عزیزم
خوبم
امیدوارم
آره باورم می شه
میگه حسشو نداره و نمی دونه چی بنویسیه
همین که خودشون رفتن تفریح بچه شون رو گذاشتن برای ما.
یعنی نمی گن؟؟
سلام آنی جون
عزیزم
ببخش که نمی تونم بهت . سر بزنم
آخه خیلی گرفتارم عزیزم
و خونه هم سیستم ندارم
عماد جونو ببوس
سلام عزیزم
اشکال نداره
موفق باشی
بله با امضای پای عقدنامه باید یک چشم را بست و امیدوار بود که به یاری یکدیگر و فقط با دیدن خوبیها دوباره باز شود.
نصیحت فکورانهی روحانی عاقدمان (که البته از دوستان بود) را پس از خواندن خطبه فراموش نمیکنم:
سه رکن اساسی و لازمالاجرای زندگی مشترک: صداقتُ، وفاداری و گذشت.
ما که دو چشم را بستیم
با این سه رکن کاملا موافقیم
سلام آنی جان
این سازش و گذشت در زندگی مشترک را که هیچ کس نمی تواند منکرش بشود.راستش من با مادرم هم زندگی دو نفره داشتم و آن هم بدون سازش و گذشت نمی شد.و البته
چه خوش بی مهربونی هر دو سر بی که یک سر مهربونی دردسر بی
شاید همه اش غرور نباشد راستش من گاهی فکر می کنم ما اصلاْ بلد نیستیم در چنین موقعیت هایی چه کار کنیم !
ما هم بچه ها را با خودمان سینما می بریم و این دفعه مینا خیلی حوصله اش سر رفت.
این سوالات بچه ها در مورد خدا و آفرینش خیلی سخت است.موفق باشی
سلام عزیزم
ممنون از شعر زیبایتان
خیلی سخت
مرسی
سلام چقدر تحلیلتون درسته عمیقا باهاتون موافقم منم تو زندگیم خیلی از این کارها کردم از این غرورهای الکی و کاذب و ویرانگر یه وقتهایی دست خودمون نیست ولی هر چی رو به سن می ریم و پخته تر می شیم کمتر می شه
راستی یه سوال گذاشتم تو وبم خوشحال می شم نظر شما رو هم بدونم[گل]
سلام
ممنون
الان دیگه نزدیک پخته بشیم
حتما
سلام...
بقول شاعر...اگر دردم یکی بودی ...چه بودی؟؟؟!!
سلام
اگررر.
چه عجب تشریف اوردین
سلام خوبی؟
شنیدم خیلی فیلم خوبیه...حیف که من نتونستم ببینم...
بچه ها هستن و دنیایی از سوالات ..براش کتاب زیاد بخر...داداش منم کوچیک که بود همین طوری بود..واقعا بعضی موقع توضیح دادن به بچه ها خیلی سخته...
سلام
کتاب که زیاد داره
گاهی لج میکنیم تا به قولی ببینیم چقدر نازمون خریدار داره و وبرای اثبات یه چیزی تو درونمون هی پا فشاری میکنیم !!!!
خنده داره اما وقتی در نهایت من میبخشم احساس میکنم تسلیم محضم و هیچ اراده ای از خودم ندارم !! گاهی تو همین نقطه میرسم به افسردگی !!! گذشت میکنم از یه چیزایی به امید اینکه اونم به موقعش گذشت کنه به خاطر من !! امیدوارم اینجور بشه !!
حرفای عماد منو یاد تربچه میندازه !!! چقدر دوستداشتنی ان واقعا
آره اخرش ممکنه تسلیم بشیم
امیدوارم
واقعا
ای مامان تنبل بلد نبودی جواب بدی گفتی بره از خانم معلم بپرسه؟
حالا جوابش چیه؟
انشالله پیر شاد بشین(از دعاهای مامان بزرگانه)
بلدم بودم وقت نداشتم
برو از خانم معلم بپرس:دی
و همچنین
منم جدایی نادر از سیمین رو دیدم.
دلم میخواست یه مشت حواله پشت سریهامون بکنم که وقتی پدره رو نشون میدادن هرهر میخندیدن و به شوخی میگرفتن.خدا پیش نیاره.من که خیلی دلم سوخت .
----
طرف من خیلی آروم تر و باگذشت تر از من هست.من خیلی این روزا کم آوردم.تاحدودی در جریان هستی که.دیگه دست خودم نیست.اما هرگز احترام رو زیر سوال نمیبریم خدا روشکر.
منم دلم سوخت خیلی نقششو خوب بازی کرده بود
نزنم تو ذوقت اولش اینقدر گذشت دارن که حالت بهم می خوره بعدش دقیقا عکس می شن
سلام آنی جونم
دیدی از افسردگی وبلاگی دراومدی؟
ای بدجنس!!! بیچاره معلمشون
نازی از طرف من ببوسش
سلام
نه ندیدم کو؟!!!
بیچاره من
حتما
سلام وبت زیباست به من سر بزن خوشحال میشم اگه دوست داری لینکم کن خبر بده.
ممنون
من هم امروز با همسرم لجبازی کردم و طفلک رو عصبانیت فرستادم دانشگاه . کاشکی همون موقع که داشتن تند تند کاربدم رو ادامهمی دادم (بهانه گیری و لج بازی های بچه گانه مو) یه نیش ترمز زده بودم تا الان روم بشه برای بار دو هزارم معذرت خواهی کنم .