در مسیر زندگی

فرق نمی کنه که گودال آب کوچکی باشی یا دریا٫ زلال که باشی آسمان در تو پیداست.

در مسیر زندگی

فرق نمی کنه که گودال آب کوچکی باشی یا دریا٫ زلال که باشی آسمان در تو پیداست.

دوستان قدیم

 

امروز بعد مدتها با دوستان قدیم دور هم جمع شدیم .

5 دوست که تعداد بچه هامون 6تا بود . 

یکی مون دوتا بچه داره ... 

خلاصه 6تا بچه از 6سال تا یک سال... 

آنقدر شیطونی کردن ..از شمشیر بازی و تفنگ بازی و توپ بازی بگیر تا... 

بعد از کلی صبر و حوصله رو کردم به دوستام و گفتم دفعه بعد که خواستین تشریف بیارین یک مهد کودک این نزدیک خانه هست بچه هاتونو بذارین مهد و بیاین ...(البته شوخی کردما) 

خلاصه اینکه اونجور که دلمون می خواست نشد بگیم و بخندیم. 

 

 

عماد نوشت: 

چند روز قبل عماد روبروی من ایستاده بود و نگاهم میکردم..یک لحظه دستامو باز کردم (یعنی بیا تو بغلم) 

عماد هم نامردی نکرد و با یه پرش بلند پرید تو بغلم نزدیک بود گردنم بشکنه.. 

بعدش به من گفت مامان از کجا فهمیدی می خوام بیام  تو بغلت 

من:از تو چشمات خوندم. 

عماد:مگه تو چشمام چی بود. 

من:گاهی وقت ها آدما با نگاهشون حرف می زنن.منم از نگات فهمیدم می خوای بیا تو بغلم 

بعدش بهش گفتم نگاه کن تو چشمای من ببین من چی میگم؟ 

با یک لبخند نگاهش میکنم...مامان الان چی گفتی؟ 

من:گفتم دوست دارم 

عماد:به چشمای من نگاه می کنه و ابروهاشو میندازه بالا..مامان الان من چی گفتم؟ 

من:مامان عزیزم. 

عماد:در حالی که می خنده ..مامان من اینو گفتم 

دوباره و  

دوباره و  

دوباره 

هی به من نگاه میکرد و شکلک های مختلف در میاوره و مدام می پرسه من الان چی گفتم..و بعد از ترجمه من کلی می خندید . می گفت الان یعنی من اینو گفتم 

خلاصه که از حرفی که زدم پشیمون شدم تا شب فقط باید نگاه آقا را براش ترجمه میکردم. 

 

نظرات 27 + ارسال نظر
0.2.8.1 جمعه 3 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:45 ق.ظ

بچه داشتن هم باحاله ها
خدا حفظش کنه

خیلی
ممنون

دکتر نفیس جمعه 3 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:34 ق.ظ

چقدر شیرین.... مثل آبنباتی که کم کم تو دهن آب می شه....

کدوم قسمتش؟

زندگی جاریست.... جمعه 3 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:24 ق.ظ

سلاااااااااااااااااااااام
خدا همه شون رو حفظ کنه.
آخی ! از فردا نگاه همه رو ترجمه می کنه

سلامممممممم
ممنون عزیزم
حتما...

نازی جمعه 3 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:13 ب.ظ http://nazi3700.blogfa.com

ای جان. خدا حفظش کنه. راستی انی جون اگه تونستی نگاه منو هم بخونی.

ممنون
دلت خوشه ادم وارونه...درست ترجمه کردم

نسیمه جمعه 3 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:13 ب.ظ http://nasimehsamani.blogfa.com

مام با دوستامون جمع می شیم کافی شاپی جایی فقط یکی از همکلاسی های سابقم بچه داره که اونم خونه نشین شده...اینم از خاصیت بچه داری!
الهی فداش بشم عمادو می گما

کافی شاپ که حال نمیده
خانه بهتره
کلا خاصیت خوبی نیست
ممنون

آنیتا شنبه 4 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:24 ق.ظ http://anitafaramarz.blogfa.com



×بانو! شنبه 4 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:26 ق.ظ http://x-banoo.blogfa.com

سلام آنی جونم
خوبی؟
آخی نازی چند وقت بود همدیگه رو ندیده بودید؟
میگن بهترین مترجم کسیه که بتونه سکوت انسانها رو ترجمه کنه حالا حکایت تو شده!
راستی من برگشتم تو همون وبلاگ قبلیم


سلام عزیزم
من کلا ترجمه ام خوبه مخصوصا از نوع سکوتش
خوب کردی

لژیونلا یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:24 ق.ظ

سلام آنی
امان از دست بچه ها و وقفه هایی که بین صحبت بزرگترها ایجاد میکنند

سلام عزیزم
کاش فقط وقفه بود
کلا گیج شدیم از دستشان

محبوبه یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:06 ب.ظ

سلام..خیلی خوبه این چیزا رو از الان بهش یاد میدی...

سلام
واقعا؟!!ممنون

مژگان امینی یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:58 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

حتماْ عماد تا حالا ترجمه کردن سکوت را یاد گرفته .
بچه ها که بزرگتر می شوند خودشان دیگر همراهتان به مهمانی نمی آیند.

نه دقیقا
اما یاد می گیره
چه خوب

مرجان یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:24 ب.ظ

زری دوشنبه 6 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:28 ق.ظ http://mydaysofveto.persianblog.ir/

وای عاشق اینم بچه ام بزرگ بشه هزار تا سوال جور واجور بپرسه..موفق باشین

حتما می پرسه
ممنون

یک دانشجوی پزشکی دوشنبه 6 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:55 ب.ظ http://manopezeshki.persianblog.ir/

خوب دیگه هر حرفی که بچه می زنین باید دردسر هاشو قبول کنین

قبول می کنیم

بیوطن چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:02 ق.ظ

با عماد نوشت کلی خندیدم ....

روی ماهشو ببوس و حواست باشه از این به بعد تو خونه با همسر گرامی چشم و ابرو اینا رو تفسیر میکنه ها


حواسمان خیلی وقته است جمع است

احمد چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:12 ب.ظ http://elbowroom.blogsky.com

سلام عرض می‌کنم.

بچه‌ها... بچه‌ها... بچه‌ها...

بعضی وقتا فکر می‌کنم آیا در این وضعیت و شرایط جامعه می‌تونم از عهده‌ی تربیت درست نیکی کوچولوم بربیام یا نه؟! اولین نتیجه‌ای که می‌گیرم اینه که باید عملا تشویقش کنم به مطالعه، به خواندن، به دانستن... اگه در این زمینه راهنمایی‌م کنین سپاسگزارم.

کار قشنگی بود که با عماد جان انجام دادین. یاد گرفتم منم این کارو بکنم. البته خودتون بهتر می‌دونین که با کودک باید کودک بود، با نوجوان، نوحوان و قس علیهذا.

سلام بر برادر گرامی
..هی ..هی ..هی
خیلی سخت شده است با این شرایط تربیت بچه ها
حتما موفق خواهید بود
ممنون

دکتر مـــــیم چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:02 ب.ظ http://maryamos.mihanblog.com

بعدها که شهکاراشو بخونه احتمالا از خنده روده بر میشه ! :)

میدونم اینجا براش بعد ها خیلی ارزش خواهد داشت

حامد پنج‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:59 ب.ظ

درود
خوبه که به جای گفتن خندیدن با دوستان ،بازی شیطنت چندتا بچه رو همزمان دیدید که معمولا خیلی پیش نمیاد یک جا باشن !

سلام
کجاش خوبه آخه؟!!!!

علی راد پنج‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:09 ب.ظ http://novin21.blogsky.com

سلام آنی
خوبین؟
مقصود احوالپرسی بود
خوش باشی

سلام علی
ممنون
لطف فرمودین

خودنویس جمعه 10 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:33 ق.ظ http://www.jamedadiyeman.blogfa.com

من عاشقم که ۶ تا بچه با هم بازی کنن و خونه رو با شعله های نا مریی آتیش بزنن

امیدوارم هر چه زودتر به این آرزوتون برسین

نیما یکشنبه 12 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:29 ب.ظ http://www.sanil60.blogfa.com

سلام
خوبین.....
بابا چشم خوان....
.
.
.
.
.
.

.
.
.

.
.
.
.
.

.
.
.
.
.

.
.
.
.
.
راس میگی بگو الان چی گفتم من...؟؟؟؟

سلام
خوندن چشم
چطوری خوبی؟
یه سراغ از ما نگیری ها..
به تو هم میگن خواهر
به دل نگیر
درست گفتم؟؟؟؟؟؟؟؟

رضا یکشنبه 12 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:10 ب.ظ http://http://ghodsi10.blogfa.com/

سلام ، هرچیزی نواش خوبه ولی دوست کهنه اش خوبه . با یک موضوع جالب آپم وقت کردی سری به زن .

ممنون
حتما

نیما پنج‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:23 ب.ظ http://www.sanil60.blogfa.com


.
.
.
.
.
.
.

.
.
.
.

گشتم نبود نگرد نیست

ابراهیم جمعه 17 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:41 ق.ظ http://27042704.blogfa.com/

سایه ات گر قدمـــــی بـــــر لب دریـــا زده بود

موج دریـــــا به تماشـــــای تو در جا زده بود

صبحدم صیـــــت تو پیچید به صحرا چو نسیم

عطر گیســـــوی تــــو بر دامن صحرا زده بود

می چمیــــدی به چمــــن مست چو آهوی خُتَن

ماتـــــش آئینــــه ی دل محـــو تماشا زده بود

نور در نور شــــد از بارقـــه ات دشت و دمن

اهـــــرمـــــن زانـــو مگر پیـش اهورا زده بود

سیـــــب آسیــــب نـزد بـــــر یم حیثیّت خـویش

تاج گـــــل بـــــر شـــــرف آدم و حـوّا زده بود

حاصلـــی جز عـرق شرم مگر داشــت به روی

هر کسـی طعـــــنه به ســـودای زلیخا زده بود

کاش بودی که ببیـنی که چــه خون شد دل من

غم علَـــــم بر دل مـــــن در شــب یلدا زده بود

با تـــــو می شد سپـری گر شب من تا به سحر

جِقـّــــــه ام بیـــــرق خـــود را به ثریّا زده بود

عقـــــل در کلّـــــه ی خــود داشت اگر مفتی ما

آستیـــــن را بـــه تـــــولای تـــــو بالا زده بود

ممنون

نسیمه شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:23 ب.ظ

بیا دیگه آپ کن استراحت بسه

باشه میام

مامان روبینا شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:44 ب.ظ http://rubina1.blogfa.com

سلام ، وبلاگ قشنگی دارید امروز کلی ازش مطالعه کردم خدا پسرتون رو براتون نگه داره ...

سلام
شما لطف دارین
ممنون

احمد شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:05 ب.ظ http://elbowroom.blogsky.com

سلام.
می‌بینم که چند وقته نتونستی آپ کنی... زندگیه دیگه.

شاد باشید.

سلام
آره می بینی!!
چیکار می شه کرد زندگیه دیگه
شما بیشتر شاد باشید

زبل خان شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:32 ب.ظ http://zebelestan.blogsky.com/

نمک خونتونه هاا...عزیزم...

یک گوله نمک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد