عماد اخرش مجبور شد بیاد دندانپزشکی
وقتی وارد مطب شدیم و دستای عماد را گرفتم تو دستم ...دستاش یخ بودن...معلوم بود که حسابی می ترسه .راستش وقتی خانم دکتر گفت دندونش عصب کشی میخواد خودم هم ترسیدم .سعی کردم نگرانی خودمو به بچه انتقال ندم و کلی از خاطرات دندون پزشکیم بگم..
وقتی صدای مته اش میومد بیرون حالم بد می شد آیا چیزی وحشناک تر از دندون پزشکی رفتن هست؟؟
بالاخره نوبت ما شد رفتیم و عماد با کلی دردسر نشست روی اون صندلی مخصوص و خانم دکتر کمی ژل زد به لثه بچه و بیحسی زد ...
و بعد هم کمی بیرون نشستیم تا بیحس شد
ودوباره رفتیم داخل .خانم دکتر به عماد گفت چرا هر شب مسواک نمی زنی؟؟
عماد هم گفت اخه من مشق هامو میذارم اخرشب می نویسم بعد دیگه وقت نمی شه مسواک بزنم .
خانم دکتر کلی خندیدو گفت تا حالا کسی بهم اینجوری جواب نداده بود.
. خلاصه کلی سر به سر عماد گذاشت .
ظاهرا هم که از عصب کشی خبری نبود توی دندون را تراشید و بعدشم پرش کرد.
خانم دکتر دستشو کرد داخل موهای عماد و گفت :چه موهایی داری!!
چقدر مژه هات بلنده!!پوست بدنت هم که سفیده حسابی خوشگلی ها!!(ماشالا)
منم به خانم دکتر گفتم :خانم دکتر انگار پسرو پسندیدی اگه دختر داری تا فامیل بشیم.
خندیدو گفت نه.
وقتی برگشتیم خانه عماد می گه مامان خانم دکتر ازدواج کرده؟؟
میگم آره .مطب شوهرش هم کنار مطب خودش بود.
میگه چه بد .
میگم چرا؟؟
میگه خوب منو پسندیده بود اگه شوهر نداشت با هم ازدواج میکردیم.
چند روز بعد برای دندون دوم میریم مطب.
کلی توی نوبت می شینیم .میگم عماد برو دم اتاق به خانم دکتر بگو بچه کوچولو داریم .عجله داریم.
عماد یک نامه می نویسیه و می بره میده به خانم دکتر .
خانم دکتر میگه:عماد فکر کردم برای خودم نامه نوشتی مثلا اینکه دوست دارم و از این حرف ها..
عماد دوباره یک نامه می نویسه که دوست دارم اما چه فایده...
برای دندون دوم عماد واقعا مثل یک مرد رفتار کرد و هیچ جیغ و داد و ...در کار نبود
آفرین پسرم
عسل خانم هم که شده یک تیکه ماه..یکی از دلخوشی هام توی این روزها.
امروز بردیمش درمانگاه و واکسن چهار ماهیگیشو زدیم اونم گریه نکرد فقط اخماشو کرد تو هم و تا خواست گریه کنه بغلش کردم ساکت شد.
کلی هم برای پرسنل خندید و گفتن ببر براش اسفند دود کن.
تازگی ها کلی خوش صحبت شده .اگه باهاش حرف بزنی جوابتو میده
و اگه کتابی .مجله ای چیزی بگیری جلوش میزنه زیر آواز و شروع می کنه به خوندن خواستم یک کوچولو ازش فیلم بگیرم .از کتاب خوندنش بذارم اینجا اما تا فهمید میخوام فیلم بگیرم دیگه خودشو زد اون در و نخوند.
مامانم میگه نگو ۴ماهشه بگو ۶و۷ ماهشه یادم رفت بگم شما اون چهار ماه را شش ماه بخونید
پ ن:حال زن داداشم هم بد نیست البته هنوز تو بخش مراقبت های ویژه است اما میگن حالش خیلی بهتره .نمیدونم چرا تا وقتی از نزدیک نبینمش و باهاش حرف نزنم باور نمی کنم .
حالا خوب شد نامه فدایت شوم ننوشته
راستی ما دختر داریم یه ژسر موبلند و خوشکل و مژه بلند میخوایم اکازیون دونبش ...
عسل رو هم از طرف ما ببوسید .عکس فراموش نشه .
آره والا
حالا این دخترا خودشون چی دارن؟؟
حتما
وای آنی آنی ه عزیزم! چقدر خوشحالم که دوباره مامان شدی! بهت تبریک می گم! چقدر تو زن ماهی هستی آخه آفرین به تو که نذاشتی عماد تهنا تهنا بزرگ بشه! خیلی خوشحالم که بازم اومدم به وبلاگت و جالبه که همون طور می نویسی تو همون قالب!
شاید منو یادت نیاد اما من تو و عمادت رو و حتی پست هایی که می نوشت رو خوب یادمه! بازم بگو برامون بنویسه خو!!!
ممنون عزیزم
حالا معرفی میکردی شاید یادمون بیاد
شما لطف داری
سلام عزیزم
خیلی خوشحالم که حال زن داداشت بهتره
الهـــــی، ای ول عماد
عسلشو میذاشتی خُب دلمون آب شد که!
سلام گلم
راستش من زیاد وقت ندارم بشینم اینجا باید همسر باشه سر وقت عکس و فیلم بذاره .
در اولین فرصت حتما
مواظب عماد باش خانوم دکتر خطریه
ایشالا سلامتیشون رو بدست میارن..
دخترت شبیه کیه؟
نه بابا خطریه نیست آینده نگر بچه ام
ممنون
میگن شبیه خودمه
خدا ببخشه بهتون..ماشالا بچه های شما خیلی بامزه اند...مخصوصا عماد...
امیدوارم حال زن داداشتون هم هر روز بهتر شه و برگرده سرخونه و زندگیش...
ممنون
ایشالا
سلام
انشاله حال زن داداشتون بهتر می شه
دخترتونم باهوشه ها!
منم اولین دندونم 2 ماهگیم دراومد. مامان بزرگم به همه می گفت دخترمون 6 ماهه اس که مثلا چشم نخورم!!!
سلام
انشاالله
شاید نمیدونم
دوماهگی؟!!! ایول
سلام
خسته نباشید عزیزم . عسل جون از طرف من ببوس . ماشاءالله به عماد
سلام
ممنون عزیزم
سلام عزیزم
خدا هر دوتا گلت رو واست نگه داره.
خوشحالم حال زنداداشتون خوبه.الکی نمیگن که.یکم قوی باش عزیزم
سلام
ممنون
خیلی خوشحال شدم برای زن دادشتون ..و انشا..باز هم بهتر وبهتر..
روحیه عماد خان تو دندونپزشکی ستودنیه ...البته مثل اینکه یه حس ههای دیگه کمکش کرده..
حیف منم پسر دارم بدرد عماد جون نمی خوره ولی عالیه برا عسل خانم ...حالا اجازه هست بیایم برا فامیل شدن ؟؟...والا اینجوری که شما تعریف کردید باید از حالا نوبت بگیریم
ممنون عزیزم
شرمنده الان فقط می تونم برای ۲۰ سال دیگه یه نوبت خواستگاری بهتون بدم
منظورم این بود که خانوم دکتر خطریه
سلام
وای این آقا عماد خیلی باحاله بسیار دوستش میداریم
ایشالا حال زن داداشتون زود زود خوب شه
سلام
ممنون
انشاالله
سلام خیلی به وبتون سر زدم اما برا اولین باره که می خوام برات بنویسم.
امیدوارم که حال خانم برادرتو هر چه زودتر خوب بشه و عماد هم زودتر بزرگ بشه تا بتونه زن بگیره بچم خیلی عجله داره
نازی عسلک خدابراتون نگهش داره.
بیاد به من هم سر بزنید خوشحال میشم
سلام عزیزم
پسرم عجله نداره
همه پسرا اینجورین
حتما
وای عماد بزرگ شه چی میشه...:)))))))))
خوشحالم که حالشون بهتره...
از عسل میگین ما دلمون آب میشه ها عکسشم بذارین .
نمیدونم چی بشه
ممنون
حتما
عزیزممممممم
عماد هم سن عسل بود اینجوری بود؟! می خوام ببینم عسل هم تیکه هاش مثل عماد می شه !
مواظب عمادتون باشید ها خیلی زن زن می کنه ها !
من فکر میکنم عسل باهوشتره
البته نمی شه دقیق گفت ولی درکش تو این سن خوبه
حتما
سلام
ازغافلان محرم مرا جدا کنید
پروانه های روز دهم را صدا کنید
چیزی دگر به شهادت مولا نمانده است
هیئت که می روید مرا هم دعا کنید
دلم خیلی واستون تنگ شده بود ولی این درسا امان نمیدن
زن داداشتون حالش بهتر شد؟
خوشبخت و سلامت باشید
سلام
ممنون
ایشالا توی درس ها موفق باشید
درس مهمتره عزیزم اشکال نداره
سلام آنی عزیزم
میدونم چند وقت پیش این پست رو خوندم و ناگهان برام کاری پیش اومد نمیدونم همون هول هولکی کامنت گذاشتم یا نه.اما حس میکنم کامنت گذاشتم.
به هرحال امیدوارم خبرای خوب ازت بشنوم باز.
عماد و عسل نازنین رو ببوس
ببخشید اینقدر دیر جواب دادم که اینجوری شد عزیزم
حتما
سلام
امروز تازه با وبلاگتون آشنا شدم اونم از طریق وبلاگ همسرتون که چتد ماه خوانندش هستم.
آنی به نظرم خیلی مهربون اومدی حس خوبی بهت دارم
خدا بچه هات و بهت ببخشه و زندگی پر از شادی همراه همسرت و بچه هات داشته باشی
به مید روزی که منم دعوت کنین خونتون
راستی وبلاگت خیلی خوب بود خوشمان آمد
سلام
تا مهربونی را چه جوری تعبیر کرد
ممنون
ایشالا همه شاد باشند
در خونه ما به روی همه دوستان باز است تشریف بیارین
سلام جالب اینجاست که من یادم هست غلط املای شما را گرفتم اما کدوم کامنت خودم نمی دونم و جالبتر اینکه من خودم دیکته ام فاجعه است.
و بدتر از همه هر جا گشتم مکان پیام خصوصی شما رو پیدا نکرد.
امضا
نابینا
آنی...
تسلیت میگم بخدا نمیدونم چی باید بگم فقط شُکه شدم... خدا بهتون صبر بده
وااای طفلی بچه هاش... بیچاره همسرش... بیچاره مادر و پدرش و خواهر برادراش...
آنی :((
سلام تسلیت میگم . غم آخرتون باشه .
خیلی ناراحت شدم.خدا بهتون صبر بده
ما رو تو غم خودتون شریک بدونید تسلیت میگم ....
باور کن وقتی تو وبلاگ دکتر خوندم شکه شدم. خیلی متاسفم انگار برای من اتفاق افتاده. تسلیت میگم با تمام وجود. من رو ههم غم خودت بدون .
روحش شاد
آنی جان بابت زندادات تسلیت میگم :((
خدا رحمتش کنه
خدا عماد و عسل بانو رو براتون حفظ کنه
قدم عسل بانو هم پساسپ مبارک ببخش اگه دیر شد :(
سلام انی جان
الهی بگردم بزنم به تخته بچه ی باهوشیه این اقا عماد
Ani xanum aziz.Az samim qalb taslat migam... Roheshon shad... Havaseton b bachehashon bashe